نامه‌يه‌كی كاك فوئاد بۆ كوميته‌ی ناوه‌ندی كومه‌ڵه‌

هاوڕياني تێكؤشه‌ر و كؤڵنه‌ده‌رم!

Foad

سڵاويكي شؤڕشگێڕانه‌تان پێشكه‌ش. ئێمه‌ شه‌وي يه‌كه‌م ڕێ كه‌وتين ته‌نيا سێ جووتيار له‌ گه‌ڵمان بوون. ئه‌و شه‌وه‌ تا ئێواره‌ي دوا ڕؤژي ڕێ ڕؤيشتين. بؤهه‌موومان به‌ تاێبه‌ت بؤ ڕووناكبيره‌كان زؤر سه‌خت بوو.ڕێگاكه‌ ،زؤرتري سه‌ره‌و ژووري و سه‌خت بوو.نه‌ خه‌وتين و تێنويه‌ تي و مانويه‌تي زؤري بؤ هێنابوين. كه‌م بوني جووتياره‌كانيش ببوو به‌ هؤي دڵساردي هێندێك. به‌ڵام يه‌كه‌م تاقي كردنه‌وه‌ي بؤ ئێمه‌ ئه‌وه‌ بوو كه‌ له‌ ناو شارا قسه‌ي پێشمه‌رگانه‌خؤشه‌، به‌ڵام ژيان و ياساي پێشمه‌رگايه‌تي جگه‌ له‌ شه‌ڕ هاسان نيه‌. شه‌ويش زؤر سارد بوو. شنه‌ باي كوێستاني كورده‌واري له‌ جه‌رگه‌ي شه‌وه‌ زه‌نگي چڕا دوو دڵي و نه‌توانيني فه‌لاقه‌ ده‌كرد.

به خواندن ادامه دهید

لە ساڵیادی كۆچی مێژوویی مەریواندا

serwe

سروه ناصری: 31ی پووشپەڕ ساڵڕۆژی كۆچی مێژوویی خەڵكی شاری مەریوانە. لە سەعاتەكانی ئاخری شەوی 30ی پووشپەڕەوە دانیشتوانی شاری مەریوان دەستیان كرد بە چۆڵكرنی شار و ئەم حەرەكەتە شۆڕشگێڕانەیە تەواوی رۆژی 31ی پووشپەڕیش درێژەی پەیدا كرد. كۆچی خەڵكی مەریوان حەرەكەت و تاكتیكی شۆڕشگێڕانە بوو لە بەرانبەر سیاسەتی سەركوتگەرانە و شەڕەنگێزانەی رژیمی تازە بەدەسەڵات گەیشتووی ئیسلامی دا. ئەم حەرەكەتە كە بە ئیبتكار و رێنوێنیی هاوڕێیانی كۆمەڵە و بە تایبەتی هاوڕێ فوئادی موستەفاسوڵتانی شكڵی گرتبوو، بوو بە یەكێك لە پێناسە هەرە گرینگەكانی شێوازی خەباتی جەماوەری لە بزووتنەوەی شۆڕشگێڕانەی كوردستان دا و لە ماوەیەكی كورتدا سەمپاتیی و هاودڵییەكی بەرینی لە نێو خەڵكی ئازادیخوازی كوردستان و تەنانەت لە دەرەوەی كوردستانیش بە دەست هێنا.

به خواندن ادامه دهید

بیاد فواد کمونیست

رئوف افسایی:

«روزیکه خورشید تابناک حزب کمونیست ایران طلوع میکند، روز رستاخیز سرخ زحمتکشان را نوید می دهد و آن روز روز آب شدن برفهای ستم است.

رفقا! خورشید را بجنبانیم.»

فواد مصطفی سلطانی ۱۳۵۷

لطفاًبرای فواد مصطفی سلطانی پس از مرگش هویت ناسیونالیستی نسازید! اگر خودش زنده بود نمی گذاشت. اکنون که او زنده نیست ما نمی گذاریم.

به خواندن ادامه دهید

نهم شهریورى دیگر ، یادى دیگر از یک رهبر انقلابى

همایون گدازگر:

نهم شهریور سالگرد جانباختن رفیق فؤاد مصطفى سلطانى ، یکى از رهبران و سازماندهندگان جنبش مقاومت و توده اى مردم کردستان علیه ارتجاع اسلامى است .۳۶ سال قبل در چنین روزى ، او درحالیکه با قلبى زخمى به سبب تیرباران دو برادر و جمعى دیگر از رفقایش راهى سفر و سازماندهى مقاومت علیه یورش رژیم اسلامى بود ، در یک جنگ نابرابر توسط جنایتکاران تازه به قدرت رسیده جان باخت . و به این ترتیب با از دست رفتن این رهبر کمونیست ، هوشیار ، فداکار و کارآمد ، سواى ضربه سهمگین روحى و عاطفى بر جمع بستگان و صف همرزمانش ، یک جنبش وسیع و مورد تعرض قرار گرفته ، با وظایفى سنگین در آینده ، و در رویارویی در یک میدان نابرابر در مقابل دشمن ، غافلگیر و دچار بهت و نگرانى شد . اینکه این جنبش در آینده به کجا رفت ، در اینجا مورد بحث نیست ، اما در آن مقطع ، فؤاد در رهبرى آن جنبش که اساسا در دست چپ و کمونیستها بود ، قابل جایگزینى نبود.

به خواندن ادامه دهید

پایان مهتدیسم آغاز فوادیسم

مام رحمان:

مهتدی هیچگاە میراث بجاماندە ازبینش فکری وخصلتهای مبارزاتی واخلاقی وهژمونی سیاسی کاک فواد را که به یک کاریزما و رهبر باعتماد و قابل اتکا درکومه‌له و دربین جنبش دموکراتیک مردم کوردستان درمدت کوتاهی تبدیل شده بود، به ارث نبرد…. انتشارنامه ای تحت عنوان بحران رهبری ازطرف جمعی ازکادرهای کومه‌له جناح مهتدی، دراین روزها در نقد واعتراض به عملکرد رهبری حزب و دفترسیاسی در رابطه بافعالیت سیاسی مبارزاتی تشکیلات دردرون حزب و درکوردستان، وضعیت ارتباطات سازمانی کومه‌له بااپوزیسیون ایرانی و کوردستانی، دیپلوماسی حزبی وانجام وظایف رهبری کومه‌له دررابطه با ارگانهای رسمی حزبی……وهمه این نکات مطرح شده نشاندهنده واقعیت های درونی این حزب و چالش های رهبری با بدنه تشکیلات این جناح میباشد.

به خواندن ادامه دهید

کاک فوئاد رهبری خردمند و مبارز

فرهاد رسولی (پاوه):

کاک فواد مثل یک انسان معتقد به عدالت اجتماعی بود یعنی (سوسیالیسم)، آرزو داشت ای کاش یک حزب کمونیست قوی در ایران بوجود می آمد که دموکراسی واقعی را درایران آینده مهیا می کرد و کارگر و زحمت کش از این مرارت زوزمره اقتصادی و سیاسی نجات می یافتند و ملتهای تحت ستم از جمله ملت کرد هم شامل می شد. این روانکاوی نیست یک واقعیت است که کاک فواد قصد نجات زحمت کشان و مردم تحت ستم ملی مردم کرد را مد نظر داشتند و هم گام مثل یک انسان سوسیالیست از حق دیگر ملتها پشتیبانی می کرد.

به خواندن ادامه دهید

سخنرانی کاک فوئاد مصطفی‌سلطانی در اردوگاه کانی‌میران مریوان+ ویدیو

به مناسبت ٤٤مین سالگرد کوچ تاریخی شهر مریوان

فیلمی از لحظە بازگشت دوبارە مردم شهر مریوان بە داخل شهر، بعد از کوچ تاریخی.

اگر اجازە دهید من هم در مورد این رویداد صحبت خواهم کرد. ارزیابی کنیم آیا این رویداد تاکنون به ضررمان بودە یا به نفعمان بودە است؟ از برخی از دوستانم شنیدەام که می‌گویند: “کاش از همان اوایل کوچ نمی‌کردیم زیرا در هرصورت و سرانجام قرار است ارتش وارد شهر گردد”. چنین فرض کنید مردی خانه‌ای را می‌سازد، در این زمینه ممکن است مقداری هم بدهکار باشد و یا ضرر کند. اما از طرف دیگر خیالش از کرایه‌نشینی آسودە گشته و نجات پیدا می‌کند و این وضع مسلماً به نفع اوست. بندە اکنون در صحبت‌هایم توضیح خواهم داد، در تصمیم و کاری که مشغولش هستیم، تا حال‌حاضر یعنی تا بازگشت ما به شهر مریوان، پیروز وموفق بودەایم. چرا؟ و چه دستاوردهای نصیبمان شدە است؟

به خواندن ادامه دهید

برگی از تأریخ تقدیم به، خانواده گرامی رفیق جانباخته کاک فواد مصطفی سلطانی

shame

شمس الدین امانتی: سال ١٣٣٧، رفیق جان باخته کاک فواد مصطفی سلطانی همراه با رفیق گرامی کاک رشاد از روستای «آلمانه» از توابع مریوان جهت ادامه تحصیل بە شهر سنندح آمدند و در مدرسه چهارم آبان واقع در محله «قطارچیان» ثبت نام کردند، همزمان من نیز با کاک فواد و کاک رشاد در همین مدرسه و در کلاس پنجم هم کلاس بودیم. این عزیزان با محیط مدرسه و دانش آموزان این کلاس اساسآ آشنائی نداشتند و به همین دلیل در اوایل احساس غربت میکردند فواد و رشاد در نزدیکی مدرسه چهارم آبان و در خانه ی اجاره ای زندگی می کردند.

به خواندن ادامه دهید

کوچ تاریخی مردم مریوان و زمینه‌ها

m

۲۳ تیر ۱۳۵۸، زنگ آماده باش انقلاب در کردستان

مجید حسینی: بعد از پیروزی قیام ۲۲ بهمن شهر مریوان توسط کمونیست‌ها و نیروهای انقلابی اداره میشد. انقلابیون در این شهر از طریق تشکل‌های توده‌ای مانند «شورای شهر»، «ستاد حفاظت» مریوان، «شورای کارگران شهرداری»، «اتحادیه کارگران بیکار»، «اتحادیه دهقانان»، «جامعه معلمان»، «جامعه زنان» بعد از آن «اتحادیه زنان»، «کانون محصلین» و محافل کمونیست و انقلابی و سازمانهای سیاسی مانند پیکار و چریکهای فدائی خلق و … اداره میشد. در مخالفت با این تشکل‌های انقلابی، مذهبی‌ها تشکلی بنام مکتب قرآن داشتند. رهبر اینها فردی مذهبی بنام احمد مفتی‌زاده ساکن شهر سنندج بود. تعداد افراد مکتب قرآن در مریوان آن قدر کم بود که مردم در شهر همه آنها را می‌شناختند. مفتی‌زاده قبل از شروع انقلاب در ارتباط با ساواک در چند شهر کردستان مکتب قرآن دایر کرد. اینها تا ماه‌های آخر رژیم پهلوی در همکاری با سازمان اطلاعاتی مخوف شاه بنام ساواک تبلیغات وسیع مذهبی علیه کمونیست‌ها در شهرهای سنندج، پاوه، نوسود و مریوان براه انداختند.

به خواندن ادامه دهید

خاطراتی از عمر رفته (بخش هشتم) / یادکردی از دوران اصلاحات ارضی

تریبون

منصور رهسپار: درمسیرتاریخی هرجامعه ای مقاطع مشخصی وجودداشته اند که با وقایع ورویدادهای  ویژه ای تداعی میشوند.سالهای 1338- 1339 مقطعی ازتاریخ ایران بود که درآن حکومت وقت بنا به دلائل عدیده ای اقدامات اولیه ای را درجهت ایحاد نوعی ازاصلاحات ارضی شروع کرده بود،وخبرآن کمابیش درجامعه پخش میشد.درآنزمان محمد رضاشاه برجامعۀ ایران حکم میراند ومنوچهر اقبال ( دکتر اقبال ) نخست وزیر وقت بود. پخش شدن انچنان خبری دربین مردم سرچشمه ازآن داشت که دکتراقبال بنابه دستورشاه لایحه ای مبنی برانجام نوعی ازاصلاحات ارضی به مجلس، جهت تصویب داده بود.درآنزمان من نوجوانی دوازده، سیزده ساله ای بودم و بنا به اقتضای شرایط زندگیم  با افرادی ازطبقات مختلف در زادگاهم درارتباط بودم وازنزدیک با چگونگی گذران زندگی آنها،برداشت هایشان نسبت به کارکردهای نهادهای دولتی و… آشنا میشدم. من هم آن اخبار را بدون اینکه به کنه آن کاملأ پی ببرم می شنیدم.

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم غلام زەبەردەست

به خواندن ادامه دهید

بۆ تۆمار بوون له‌ مێژوودا

tefon-ta-2015-07-20-006

جەمیل نەوەرە: بۆ چی ” بۆ تۆمار بوون له‌ مێژوودا “؟! هه‌ر که‌س ئه‌م نووسراوه‌یه‌ بخوێنێته‌وه‌، رنگه‌  ئه‌م  پرسیاره‌ی لا درووست بێ : مه‌گه‌ر کۆماری ئیسلامی که‌م جنایه‌تی کردووه‌ که‌ ئه‌م بیره‌وه‌ری و وێنانه‌ ئه‌و سه‌ردێڕه بگرێته‌‌ خۆ؟ به‌ درێژایی مێژوو زۆرجار وا رێکه‌وتووه‌ که‌ وێنه‌گه‌لیک له‌ رودانی جه‌نایه‌تێک یان فیلمێک که‌ به‌ دزییه‌وه‌ گیراوه‌، بوه‌ته‌ هۆی بزووتنه‌وی کۆمه ڵایه‌تی و جیهانیشی هه‌ژاندووه‌. وێنه‌ی کیژێکی مناڵ له‌ کاتی شه‌ڕی ڤییه‌تنامدا توانی وه‌ک هێمایه‌ک،  ناعادڵانه‌ بونی ئه‌و شه‌ڕه‌ به‌ دنیا بناسێنی و ببێته‌ دسپێکی…

به خواندن ادامه دهید

ئالبوومی جەمیل نەوەرە

عکس

به خواندن ادامه دهید

یاد رفیق جانباختە هوشیار آویزە گرامی باد

shaghayegh (6)

صدیق جهانی: اوائل آشنای من با رفیق هوشیار، بە بهار سال ١٣٦٠ و عروسی یکی از آشنایان در روستای باینچوب، برمی گردد. البتە، هیچ کدام از ما دعوت آن مراسم نبودم اما عروسی بهانەای بود کە در کمال آرامش بە ماموریت سیاسی کە داشتیم، برسیم. در واقع، هدف ما شرکت در جلسەای حول ادامە کاری و نحوە فعالیت در تشکیلات مخفی بود. بدین منظور، لباس هایمان را عوض کردە و بە اطرافیان اطلاع دادیم کە برای شرکت در عروسی بە روستای باینچوب می رویم. با این مقدمه چینی، خود را آماده کرده و منتظر تنها «می نی بوس» خط بودیم. حوالی ساعت ١٠ قبل ازظهر، «می نی بوس» بە روستای گزان رسید و ما هم بە سوی باینچوب حرکت کردیم. با لباس های شیک و رنگارنگ مسافران، متوجە شدیم کە آنها دعوتی عروسی بودند.

به خواندن ادامه دهید

به یاد فرمانده توفیق!

65828947_1444938812336681_5820682405597413376_n

مهرنوش موسوی: فیلم زندگی زیباست، اثر روبرتو بنینی، در مقابل داستان زندگی توفیق، بسان تفاوت یک کتاب جیبی با جنگ و صلح تولستوی است. یک فرمانده، یک پدر، یک پارتیزان، یک کسی که در آشویتس جمهوری اسلامی، مرگ را و شکنجه را شکست داد. به روی صورت شکنجه گرانش در حالیکه پایش را در اثر شکنجه از بین برده بودند، تف کرد. توفیق الیاسی اسطوره زیبای یک شخصیت فراموش ناشدنی است. این روزها یاد توفیق الیاسی افتادم. وقتی از تهران در اوج کشتار سال شصت به کردستان رفتم، بعد از دوره آموزشی در گردانی به نام آرز یا ئارز سازماندهی شدم. روزهای اول که زبان کردی بلد نبودم، فکر میکردم پسوند اسمش انگلیسی است، لابد چون دوستش دارند به او میگویند توفیق حمه « لاو». بعدن فهمیدم که باید به خودم بخندم!

به خواندن ادامه دهید

مراسم گرامی داشت یاد و خاطرە رفیق جانباختە دکتر جعفر شفیعی در شهر سنندج

مراسم

روز دو شنبە ١٧ی آبان ماە، جمعی از اعضای خانوادەهای جانباختگان، دوستداران و فعالین حزب کمونیست ایران و کومەلە بە مناسبت بیست و سمومین سالگرد جانباختن رفیق «دکتر جعفر شفیعی» باشکوهی را در حاشیە شهر سنندج برگزار کردند. این مراسم بە پاس احترام بە رفیق جانباختە دکتر جعفر شفیعی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران و عضو کمیتە مرکزی کومەلە و همە جانباختگان راە آزادی و سوسیالیسم با یک دقیقە سکوت آغاز گردید.

به خواندن ادامه دهید

ئاوڕدانەوەیەک لە کەسایەتیی سیاسیی هاوڕێی گیان بەخت کردوو «یەحیا خاتوونی»

jafer

پێشەکی

جەعفەر ئەمین‌زادە: یەحیا خاتوونی لە دایک‌بووی ١٣٢٤ لە شاری سەقز، یەکێک لە شۆڕشگێڕە ناسراوەکانی ناو بزووتنەوەی چەپ لە کوردستان و سیمایەکی دیار و بەرجەستەی سیاسی شاری سەقز بوو.هاوڕێ یەحیا خاتوونی کاری سیاسیی خۆی لە کاتی مامۆستایەتی و هەروەها لە زانکۆی تەورێزەوە دەست پێ کرد و یەکێک بوو لە هەڵسووڕاوانەی کە جگە لە چالاکیی خوێندکاری بە دژی ئیستیبداد و سەرەڕۆیی ڕژیمی پاشایەتی، پشتیوانی شێلگیر و جیدیی گەشە کردن و بەرین کردنەوەی بزووتنەوەی کۆمەڵایەتی و جەماوەریی خەڵک و هەروەها یەکێک بوو لە دامەزرێنەرانی «کۆمەڵەی دێمۆکراتیکی سەقز» دوای شۆڕشی گەلانی ئێران لە ساڵی ١٣٥٧دا.

به خواندن ادامه دهید

نامت بر تارک تاریخ خواهد درخشید 33 سال بعد از کاک فواد

حسن رحمان پناە: ٣٣ سال قبل در روز ٩ شهریورماه ١٣٥٨ خورشیدی «فواد مصطفی سلطانی»، کمونیست برجسته، از بنیانگذاران کومه له، استراتیژسین دوراندیش، تاکتیک گذار لایق و والا، ا برجسته ترین رهبران جنبش انقلابی کردستان و کسی که می رفت در جنبش کارگری و کمونیستی ایران و منطقه جایگاه رفیعی پیدا کند، در جنگی نابرابر در منطقه «سرشیو» در مسیر جاده سقز – مریوان، جان باخت. باور کردن مرگ «کاک فواد» نه آن زمان، بلکه اکنون هم برای بسیاری از یاران و دوستانش، برای زحمتکشان کردستان و برای همه کسانی که نور امید رهایی را در نگاه، افکار و پراتیک فواد میدیدند، همچنان دشوار و سنگین،سنگین تر از گورستان «تاله سوار» که در قلبش آرام گرفته و سنگهایی است که بر مزار این رزمنده کمونیست گذاشته اند. نه فقط ما یاران و رهروانش دوست نداریم مرگش را باور کنیم، بلکه دشمنانش نیز از جسد بی جانش وحشت دارند،چون تا بحال چندین بار سنگ مزارش را شکسته اند، زیرا وحشت دارند آثاری از او، از روئیدن گل و گیاه و حیات برجای باشد، مبادا بار دیگر فواد بروید.

به خواندن ادامه دهید

کوچ تاریخی مردم مریوان

هاوری آفتابی:

دو روز دیگه سی ام تیر ماه مصادف است با کوچ تاریخی مردم مریوان

کوچ شهر یک مقابله عظیم توده ای و مردمی، یک حرکت به یاد ماندنی و یک نه بزرگ و انکار ناپذیر مردم کردستان کمونیست ها و انقلابیون به رژیم تازه به دوران رسیده جمهوری اسلامی بود که قصد داشت یورش به کردستان را از سر بگیرد و مردم انقلابی را به خاک و خون بکشاند. کوچ تاریخی مردم مریوان اعتراض به سیاست سرکوبگرانه و یورش قاتلان رژیم جمهوری اسلامی به این شهر بود. کوچ شهر، فاشیسم اسلامی را در مقابل یک شهر خالی از سکنه قرار داد که باعث باز ماندن جنایت و کشتار و حمله ی رژیم شد. این اتفاق تاریخی و کم نظیر، در اثر درایت و کاردانی یک رهبری کمونیستی و در مقابل مسئولیت پذیری مردم در قبال آن اوضاع خطیر صورت گرفت که بلافاصله حمایت همه جانبه مردم کردستان و بخش قابل توجهی از کارگران و مردم انقلابی سراسر ایران را هم با خود بهمراه آورد. در واقع میتوان گفت، نقشه شوم رژیم در مقابل شور و هیجان مردم انقلابی کردستان ناکام ماند.

به خواندن ادامه دهید

بياد كوچ تاريخى مردم مبارز مريوان…

بياد كوچ تاريخى مردم مبارز مريوان… ٣١ تيرماه تا ١٣ مردادماه ١٣٥٨

فراصت قاسمنژاد: …..روز ٣١ تيرماه است. شهر مرزى مريوان كه مرز كردستان ايران را از كردستان عراق جدا ميكند، در انتظار حوادث تازه ايست. روز ٢٣ تيرماه درگيرى مسلحانه اى مابين نيروهاى مردمى، اتحاديه دهقانان مريوان و نيروهاى كرد مسلح رژيم(جاشها) ، در اطراف ساختمان راديو و تلويزيون مريوان ، روى داده است و تعدادى هم از نيروهاى مردم و هم از جاشها ( مزدوران رژيم) كشته شده اند. درگيرى بعد از تظاهراتى بود كه ما و شايد هزاران نفر چون ما در آن شركت داشتند. تظاهرات ما عليه احداث مقر جاشهاى مكتب قران و ضد سياستهاى ارتجاعى رژيم در كنترل و اجرا و پخش برنامه هايى بود كه فقط و درراستاى سياست دولت بود، در شرايطى كه كردستان آزاد در دست نيروهاى مسلح و مدنى و تحت كنترل پيشمرگان كرد بود. ما بطرف ساختمان راديو و تلويزيون باشعارهايى در دفاع از دمكراسى براى سراسر ايران و در جهت احقاق حقوق ملت كرد، حركت كرديم. نيروهاى مسلح محلى رژيم ( جاشها) در ساختمان ساواك قديم در همان منطقه كه در نزديكى فردوگاه شهرمريوان بود، أقامت گزيده بودند و تا دندان مسلح . تظاهرات ما را پيشمرگان اتحاديه دهقانان حمايت و حفاظت ميكنند. وجود كاك غلام برادرم در ميان نيروى محافظ بمن و شرافت خواهرم دلگرمى بيشترى ميدهد.

به خواندن ادامه دهید

اعتصاب غذای تاریخی زندانیان سیاسی سنندج

reshad

رشاد مصطفی سلطانی: شهر سنندج از شهرهای پرجمعیت شرق کردستان است ، کە در نشیب و فرازهای تاریخی و مبارزات ملت کرد نقش پیشرو و تعیین کنندەای داشتە است . خصوصا در آستانەی قیام بهمن ماە ١٣٥٧ شمسی ، دوران گذار تغییر رژیم و تثبیت فاشیزم اسلامی پیشتاز مبارزات شهری در سطح ایران بود. سنندج بطور غیر مستقیم پایتخت شرق کردستان بودە و اگرچە شهر مهابادهمیشە در افکار عمومی با جمهوری یازدە ماهەی کردستان تداعی میگردد اما شهر سنندج قبل و بعد از قیام ٥٧ ، جایگاە ممتازی در مبارزات ملت کرد بدست آوردە، لذا روند مبارزات ملی و طبقاتی در این شهر، بمراتب از شهرهای دیگر کردستان پیشتاز تر وراسخ تر و جایگاە رفیعتری داشتەاست.

به خواندن ادامه دهید

رفیق فواد مصطفی سلطانی، آنطور که من میشناسم!

ابراهیم رستمی: [ خواستم در سالگرد جانباختن کاک فواد، از وی یادی به عمل آورم و این نوشته قبلی را انتخاب کردم. همانطور که از نطر خواننده گان گرامی خواهد گذشت، مطلب زیر، 14 سال پیش در چنین روز هایی نوشته شده است. در سایتهای آن زمان منجمله سایت آشتی برای بیش از یکبار در دسترس خواننده گان قرار گرفت. به نسبت امروزی، که چهار کتاب در مورد کاک فواد منتشر یافته، آن زمان،کتاب و نوشتاری برای شناخت از کاک فواد در دسترس نبود. ازافراد نامبرده در نوشته، تعدادی در حیات نیستند(منصور حکمت، بها ادب و..). از آن زمان تاکنون، خیلی از احزاب آرایش دیگری به خود گرفته و تغییرات فراوان در سیاست احزاب منطقه روی داده است. اما از حقانیت نوشته، از آنچه در مورد حزب آقای مهتدی پیش بینی میشد، کاسته نشده است. 15 سال پیش عده ای با آغوش باز و آگاهانه مسیر خود را انتخاب کردند و با اهداف آقای مهتدی همصدا و عده ای به دلیل توهمات و خوشبینی های ساده نگرانه، دنباله رو شدند. اما تاریخ و گذشت زمان ادعاها را محک زد، که این نوشته حلقه بسیار ضعیفی از بیان واقعیات است. سعی کردم محتوای نوشته را تغییر ندهم، که مهر زمان و تاریخ را، با خود داشته باشد، اما نکات تکراری را جهت کوتاه شدن مطلب، حذف نمودم.]

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم جەمال ئەویهەنگ

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم رەشاد مستەفا سولتانی

به خواندن ادامه دهید

پیام کمیته مرکزی کومەلە به پزشکان و فارغ التحصیلان خارج کشور برای بازگشت به کُردستان

ladda ned (1)

هم میهان مبارز!

هر چند رژیم جمهوری اسلامی ایران به صحنه خونین ترین کشتارها و اعدام های دسته جمعی انقلاب روی آوردە و توده های مردم را بی وقفە سرکوب میکند و برای سرکوب انقلاب از هیچ جنایتی رویگردان نیست، لیکن جنبش مقاومت خلق کرد پس از سه سال سرکوب و محاصره توسط رژیم، همچنان به پیش میتازد و هر روز تعرض تازەای را بر ارگان های سرکوبگر رژیم وارد میاندازد. خلق کُرد در مدت این سه سال با وجود محرومیت های فراوان و امکانات محدود غذائی، درمانی، پزشکی و … فعالانه در برابر تعرضات رژیم ایستادگی کرده و با فداکاری و جانبازی پیشتری را از خود نشان میدهد.

به خواندن ادامه دهید

نامە رفیق جواد مشکی بە ملکە مصطفی سلطانی

javad

جواد مشکی: رفیق گرامی ملكه خوشه ویست

ضمن سلام از محبت و نامه ات خیلی سپاسگزارم

بدون تردید می دانی كه بە كاری بسیار ارزنده و در همان حال بسیار دشوار دست زده ای. قطعا باید كسی در این دنیا پیدا شود و از زحمات تو در زنده كردن و زنده نگهداشتن یاد عزیزانی كه یادشان گرد و غبار گذشت زمان و اغراض سیاسی پوشانده است. از دكتر جعفر نمی توان خاطره بد داشت. او آنقدر شیرین و دوست داشتنی بود حتی عصبانیتش دل كسی را بدرد نمی اورد. من در یاد داشتی كه در دفتر روزانه در سالگرد درگذشت او می نوشتم او را بعنوان معصوم ترین عضو رهبری كومه له از هر نوع غل و غشی بدور بود یاد كردم و متاسفانه ان یادداشت همراه نوشته های دیگر گم شده است.

به خواندن ادامه دهید

نامه دکتر جعفر شفیعی به همسرش ملکه مصطفی سلطانی به مناسبت اعدام برادرش امجد

nedladdning-7

همسر مهربانم!

سلام گرم و پُر مهرم را بپذیر. هر چند خستگی و بی خوابی بر تنم سنگینی میک ند لیکن چون یک ساعت دیگر سفرم را آغاز خواهم کرد ترجیح میدهم به جا خواب، حرفهایم را در قالب همین سطوربنویسم و برایت بفرستم.

به خواندن ادامه دهید

ياد و خاطره رفيق دکتر جعفر شفيعي را گرامي بداريم

يحيی دونداری: ٢٦ سال از مرگ نابهنگام دکتر جعفر مي گذرد، هنوز ياد و خاطره اش در ميان ما کومه له ايها و تمام کسانيکه او را مي شناختند، زنده است و هيچوقت به فراموشي سپرده نخواهد شد. تاثيرات فعاليتهاي سياسي و تشکيلاتی و حزبي اش مابه ازاي زيادي در پرورده کردن نسلي از مبارزين راه او و دهها و صدهها جانباخته ديگر راه آزادي و سوسياليسم، داشت. مبلغ برجسته ايده و افکار رهائی بخش انسان از قيد ستم و بيعدالتي بود. تلاش های بي وقفه اش در اين عرصه سهم بسزائي در جا انداختن سنت سوسياليستي مبارزه در جامعه کردستان داشت. ياد کردن از دکتر جعفر صرفأ جنبه عاطفي بخود نمي گيرد، بازگو کردن و يادآوري روش مبارزاتي و خصوصيات و منش سياسي و شخصي و آزاد انديشي دکتر جعفر و ديگر کادرهاي برجسته کمونيست، پر از درس و تجربه مهم است که در کمک به ادامه راهشان مي تواند نقش آفرين باشد. اساسأ به همين منظور بايد جنبه هاي متفاوت زندگي مبارزاتي اين دسته از رهبران که نادر بودند مورد توجه قرار گيرد.

به خواندن ادامه دهید

زندگی نامە دکتر جعفر شفیعی

جعفر شفیعی سال ١٣٣٠ خورشیدی برابر با سال ١٩٥١ میلادی در خانواده ای مذهبی واهل فرهنگ و مطالعە در شهر بوکان چشم بەجهان گشود. فرزندان خانوادە جمعأ چهار برادر و یک خواهر بودند.  وی تحصیلات ابتدایی ومتوسطە را در بوکان بە اتمام رساند. دانش آموزی بسیار باهوش و زیرک بود.  در میان  افراد خانواده و رفقایش محبوب و مورد علاقە بود. از همان دوران جوانی با تفکرات سیاسی آشنا شد و پای گذاشتن در این راە فکر وی را متحول ساخت. سال ١٣٤٩ خورشیدی برابر با سال ١٩٧٠ میلادی در دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز پذیرفتە شد. دیری نپایید کە جعفر تبدیل بە یکی از فعالین جنبش دانشجویی و مبارزات سیاسی گردید. در دوران تحصیل در دانشگاه بە مطالعەی کتاب هایی در زمینەهای مختلف اجتماعی ، فلسفی و اقتصادی پرداخت. واینچنین بود کە وی با تفکرات مارکسیستی آشنا و یکی از فعالین سخت کوش آن عرصە گردید. در پروسەی فعالیتهای سیاسی دانشگاه و جنبش چپ رفقای کومەلە را باز یافت. وی بزودی فعالیت های سیاسی‌اش را همسو با رفقای کومەلە آغاز کرد. علیرغم کنترل شدید و متمرکزی کە ساواک در مورد مراکز دانشگاهی اعمال میکرد، جنبش دانشجویی درهمەی شهرهای بزرگ ایران رشد و گسرتش می یافت و جعفر و رفقایش با درپیش گرفتن شیوەهای کار مخفی، مشغول مبارزه و فعالیت های سیاسی خویش بودند.

به خواندن ادامه دهید

نامە دکتر جعفر شفیعی بە همسرش رفیق ملکە مصطفی سلطانی

ladda ned

ملکه مصطفی سلطانی: عزیزان؛ نوشته ای ملاحظه میکنید، دست نویس تمام نشده نوشته ای است که دکتر جعفر برای نشان دادن نقش و جایگاه کومه له شروع به نوشتن آن کرده بود که متاسفانه هرگز به پایان نرسید و تاکنوم چاپ و پخش نشده است. همانگونه که میبینید، دست نویس هنوز مرتب نشده و تمامی آن میبایست به روی کاغذ میامد، ناتمام باقی مانده است. متاسفانه ۳ صفحه این مطلب ناقص است، اما با تمام تلاشم، هنوز موفق به پیدا کردن آنها نشده ام. من در اینجا، کلیه دست نوسهای را همچنان که هست، در اختیارتان میگذارم.

به خواندن ادامه دهید

روز هشتم

M

مظفر محمدی: نیمه شب یکی از شبهای شهریور ماه، در حالی که نسیم خنکی از جنوب به شمال می وزید و نیروهای مسلح رژیم به کمین قاچاقچیان مرزی نشسته اند، واحد ما بهمراه دوستان و رفقای قدیمی مان (جلیل و جعفر) که از طریق خرید و فروش کالای قاچاق در مرز امرار معاش می کردند با ۴ راس اسب که سلاح و مهمات اضافی را حمل می کردند، از یک راه باریکه بین پایگاه های نیروهای جمهوری اسلامی که از یک تپه و میان درختان بلوط کم پشت و کوتاهی می گذشت، عبور کردیم. راه ۵- ۶ ساعته را تا اولین توقفگاه در پیش داشتیم. ترق تروق بارهای سلاح و مهمات و سم اسبان تازه نعل شده، زمزمه ترانه های کوردی و فارسی رفقا در هوای مطبوع نیمه شب تابستانی برق روستاها و کارگاهای کوچک منطقه و چراغ های نور بالای ماشین های گشت نیروهای انتظامی در جاده های اصلی و تراکتورهای روستایان …، همگی یاد آور خاطره های دو دهه گشت های سیاسی نظامی واحدهای پارتیزانی بود.

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم حسین محمدی (ماویان)

این عکس زیبا پس ازعملیات کمین گذاری پل شهید عه به از هیز شورش کامیاران در جاده سنندج مریوان در منطقه کلاترزان سال ۱۳۶۱ گرفته شده است. با کلیک روی عکس، اسم رفقا را نیز مشاهده خواهید کرد.

دیدار مجدد

محمد راستی: با شروع حمله نظامی همه جانبه جمهوری اسلامی به کردستان در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸، مبارزه مسلحانه از جانب کومه له که آن زمان چپ و کمونیست بود اعلام شد و تقابل و تقابل با این یورش جنایتکارانه به مردم کردستان برای باز پس گیری دستاوردهای انقلاب ۵۷ ابتدا چند صد و بعد ازمدت کوتاهی چند هزار نفر را صفوف این سازمان انقلابی جلب کرد. ابتدا مردان و از مدتی زنان هم به مبارزه مسلحانه روی آوردند. در یک جنبش توده ای و مبارزه مسلحانه متکی به توده ها که در کردستان بطور همه جانبه ای در جریان بود. طبعأ کومه له پاسخ های مربوط به آن زمان خود را داشت و در نتیجه ما، در همه زمینه های سیاسی، نظامی، مبارزات توده ای و سازماندهی توده ای و حزبی در شهرها و روستاها، به همان اندازه که افق، سیاست و سبک و سنت کمونیستی بر آن غالب بود و ….

به خواندن ادامه دهید

آنچه بر گردان ٢٢ و من گذشت

22

سیامک شامی: هرآن کس که خاطراتی می نويسد در پی هدفی است. من نيز با نوشتن اين يادمان دليل ويژه ای دارم. به باورم، هرچند با گذشت زمان، هرگز اين خاطرات از ذهنم پاک نمی شوند، اما گذر زمان، آسيب رسان است و شايد که گوشه هايی از يادمان آدمی را زير گردونه خود بگيرد. هدف مرکزی اين نوشتار اما، آن است که اين خود گزارشی باشد برای ثبت در تاريخ. انسان ها در طول زندگی خويش با رخدادهايی دست به گريبان می شوند که آثار آنها برای هميشه در گوشه ای از حافظه ا شان باقی می ماند. آدمی تا زنده است از يادآوری آن رخدادها، با تمامی تاثيرات به عنوان خاطره هايی خوب و يا تلخ، روزگار می گذراند. من نيز از اين قانون جدا نيستم. ای کاش ما انسان ها، هميشه خاطرات خوب می آفريديم تا ناچار نباشيم با يادهای تلخ، غمگين شويم. اما اين يک آرزوی ناشدنی است، زيرا که با واقعيت، به هيچ روی، همخوانی ندارد.

به خواندن ادامه دهید

وصيتنامه و آخرين پيامهاى رفيق جانباخته ماجد مصطفى سلطانى در زندان تبريز

ماجد مصطفی سلطانی: خطاب به پدر و مادرم: بعد از ماها دوری و بی خبری با سلامی گرم و آتشین دست پر مهرتان را از دور می بوسم. اینک آخرین پیام را تقدیمتان میدارم. پدر و مادر محبوبم! هر دوی شما در تجارب زندگیتان و حداقل بعد از سال ۵۶ و اوجگیری مبارزات خلقهای ایران این مسئله را به خوبی درک کرده اید که هیچ انقلابی بدون خونریزی و قربانی ممکن نیست. چون طبقه کارگر و تمامی استثمار شوندگان برای خلاصی از استثمار و سرنگونی استثمارگران و کسب قدرت سیاسی، راهی به جز توسل به قهر انقلابی و آنهم فقط و فقط تحت رهبری پرولتاریا ندارد. و ما با اعتقاد و ایمان کامل بدین مسئله پای در این راه نهاده ایم، و هرگونه تزلزل و سستی را خیانت به آرمان طبقه کارگر است که آن سه برادر قهرمان و شهیدم نیز با اعتقاد و ایمان کامل بدین مسئله بود که خون پاکشان را نثار کردند تا با خون خود درخت أزادی را، درخت آزادی کارگران و زحمت کشان را آبیاری نماید.

به خواندن ادامه دهید

یادداشتهایی بر یک تاریخ (زندگی و تلاش برای رهایی)

مظفر محمدی: پرداختن به تاریخ نویسی و تجارب جنبش انقلابی مردم کردستان، قوت و ضعف آن و تشکلها و مبارزات توده ای در شهرها، فعالیت سیاسی و تبلیغی و دهه جنگ فشرده نیروهای مسلح احزاب سیاسی با رژیم اسلامی و حماسه آفرینیها و قهرمانیها و رو آمدن کادرهای کمونیست و چهره های سیاسی و توده ای و فرماندهان نظامی و ابتکارات و خلاقیتهای فردی که بخش که بخش چپ آن با نام سوسیالیسم و کمونیسم و با شعارهای آزادی، برابری انجام میشد، خود حجم بزرگی است که تدوین آن کار آن کادرها و فرماندهانی است که هنوز مثل من زنده مانده اند. بخشهای از این تجارب در ادبیات و نشریات حزب کمونیست و کومه له و دیگر احزاب سیاسی بمناسبتهای مختلف درج شده و شاید در آرشیوها موجود است. در شرایط کنونی دسترسی به این آرشیوها ممکن نیست. این نوشته اساسأ با مراجعه به ذهن به نگارش درآمده است و اشاره و به رویدادهای است که هنوز به خاطر دارم. یادداشتهای من جمعبندیهای کوتاهی از جنبه های مختلف رویداده و تحولات سیاسی، احتماعی و نظامی این دوره نه جندان طولانی اما بسیار پر ماجرا و فشرده است.

به خواندن ادامه دهید

زندگی … و زندگانی من

Irej

ايرج فرزاد: مدتها بود که به این فکر بودم که بیوگرافى و به عبارتى داستان زندگى ام را بنویسم. اما همیشه با این مشکل روبرو بوده ام که با گذشت زمان و تغییراتى که هر انسانى در برخورد به حال و گذشته خود به آن دچار میشود، ممکن است زندگى نامه اى که من در هر زمانى مینویسم، در روزهاى پس از آن مورد بازبینى دیگرى قرار بگیرد. با اینحال ارزیابى انسان از وقایع و اتفاقات گذشته هر چه باشد، چه حتى اگر مورد نقد خود نویسنده قرار بگیرد، خود آن اتفاقات و تحولات میتوانند معتبر باشند. مشکل دیگر من، مثل هر مساله دیگرى، چون موضوع بى سابقهاى را درمقیاس فردى و شخصى شروع میکنم،همان آغاز و شروع کار بود. نمیخواستم به یک قالب کلیشه اى بسنده کنم و خودم را در چهارچوبهاى از پیش مشخص شده محدود کنم. به منظور رفع این مشکل، در واقع خود را قانع کردم که زندگیم را با بیان تصویر از انسانهائى کهبا آنها بزرگ شدم، و از آنها آموختم، از زندگى کسانى کهدر سختترین لحظات زندگیم با من سختى کشیده اند و واقعا توانستند بارى از دوش من بردارند، شروع کنم.

به خواندن ادامه دهید

راهپیمائی سنندج ـ مريوان و نگاهی به گفته‌های زنده ياد امير حسن پور در اين رابطه

شعیب زکریائی: درگذشت زودهنگام و تاسف‌بار مبارز راه آزادی و سوسياليسم، امير حسن‌پور, تقريباً مصادف بود با سی و هشتمين سالگرد اتفاقات و حرکات دوران پرتلاطم تابستان سال ٥٨ در مريوان و از آن جمله راهپيمائی اعتراضی سنندج ـ مريوان. اين همزمانی به سهم خود سبب شد که گفته‌هائی از کاک امير که پيرامون اين حرکت در رسانه‌های گوناگون مطرح ساخته بود دوباره اينجا و آنجا رسانه‌ای شود و اينجانب نيز تا حدودي تصادفي, آن مطالبی از ايشان در اين رابطه را که قبلاً نديده بودم مطالعه کنم. آنچه مرا وادار به نوشتن سطور زير ميکند وجود برخي نارسائيها و اشتباهات در اطلاعات ارائه ­شده از سوي ايشان و خواه ­ناخواه القاي بعضي برداشتهاي نامتناسب با واقعياتي است که …

به خواندن ادامه دهید

شقایق­ها بر سنگلاخ

Gole-Qobadip-scaled

گلرخ قبادی: کردستان سرزمينی است که مردمان آن تاريخ  پرنشيب و فراز، طولانی و خونينی از مبارزه برای کسب آزادی و حقوق خود را پشت سر دارند. در ميان مردم کُرد نيز، زنان همواره در وضعيتی بدتر، سخت ‌‌تر و نامناسب‌تر‌ نسبت به مردان قرار داشته‌اند و اشغالگران اين سرزمين از  پايمال کردن حقوق، تجاوز و کشت و کشتار آنان دريغ نکرده­اند. اما بيشتر تاريخ نگاران نه تنها به چند و چون اين فجايع نپرداخته‌اند، از مبارزه و مقاومت اين مردم نيز سخن چندانی نگفته‌اند. در اين ميان اما آنچه بر زن کرد رفته است به کلی در سينەی تاريخ محو گشته است و در هزار توی کتاب‌های تاريخی که تاريخ مذکر است، ناپديد و نا پيداست. پيروزی و شکستِ انقلاب بهمن ۱۳۵۷ که به استقرار نظام جمهوری اسلامی انجاميد، اما زمينه‌ساز بازانديشی در روزگاران گذشته گشت. چرايی برآمدن نظامی واپسگرا و ناهمساز با زمانه‌ی ‌ما، به پژوهش تاريخی با رويکردی نوین دامن زد. در اين ميان، تاريخ کرد و کردستان نيز بازنگری شد. در اين بازنگری، گوشه‌های ستمی که بر يک ملت اعمال شده در معرض ديد قرار گرفت و در نتيجه سويه‌هايی از زندگی و مبارزه زن کرد از پرده بيرون افتاد.

به خواندن ادامه دهید

استراتیژی سوسیالیستی و چپ آنارشیستی؛ پارلمان و شورا

به خواندن ادامه دهید

zakaryai

شعیب زکریائی: گرامیان! همان طور که میدانید سالهاست صحبت از ضرورت اتحاد چپ های سوسیالیست در جریان است و در ارتباط با شرایط ، گفتگوها گاه تند و گاه کند میشوند و در این اواخر که حرکات توده ای در ایران گسترش یافتند، این ضرورت بیشتر احساس شد و انتقادات و تحلیلها در این باره جدی تر و پرحرارت تر شدند. عده ای تصور میکنند که علت این تفرقه ها جاه طلبی، خودخواهی، تک روی و ارزش ندادن به اتحاد، کم تحملی و ازاین قبیل است و در نتیجه با مقداری نرمش و گذشت مساله قابل حل خواهد بود. عده ای دیگر نیز اصل مشکلات را در اختلافات سیاسی میبینند که میتوان انها را در چپ و راست خلاصه کرد و بدیهیست دو موضع متضاد را نمیتوان با هم سازش داد. عده ای نیز میگویند گیریم چپها در خارج کشور متحد شوند، چه سودی برای حرکات در داخل کشور خواهد داشت …

به خواندن ادامه دهید

ﺑﯿﻮﮔﺮاﻓﯽ ﮐﺎک ﻓﻮاد

Foad

در طــول ســی و چهــار ســال گذشــتە پرسشــی فکــر و ذهــن متامــی خانــوادە مــا (مصطفـی سـلطانی) را بـە خـود مشـغول کـردە اسـت. آیـا جانباخـنت کاک فـواد تصادفی بـود یـا اینکـە توطئـەای بـود کـە از قبـل توسـط دسـت انـدرکاران جمهـوری اسـلامی برنامەریـزی شـدە بـود؟ در رونـد پیـش بـردن ایـن کار مـا دو هـدف را تعقیـب کردەایـم: اول برجسـتە کـردن شـخصیت و آرمـان کاک فـواد و همچنیـن نقـش و عملکـرد وی در سـازماندهی کومەلـە و در جریـان انقـلاب؛ دوم چگونگـی جانباخـنت وی. مـا همـوارە از خـود میپرسـیدیم چگونـە رژیمـی کـە هنـوز تثبیـت نشـدە، هنـوز نـە پاسـگاهی ایجـاد کـردە و نـە توانسـتە اسـت امنیـت لازم بـرای بازگشـایی پاسـگاهها و تأمیـن رفـت و آمـد و انتقـال نیروهایـش بیـن شـهرهای کردسـتان را برقـرار کنـد، هنـوز در شـهرهای کردسـتان و بویـژە در مریـوان بـدون بـە حرکـت درآوردن تعـداد زیـادی سربـاز و پاسـدار مجهـز بـە سـلاحهای سـنگین منیتوانـد از ایـن سـو بـە آنسـوی شـهر تحرکـی انجـام دهـد، در چنیـن شرایطـی چگونـە اسـت کـە درسـت در زمـان بازگشـت کاک فـواد بـە منطقـە مریـوان ابتـدا بـا هلیکوپـتر و سـپس بـا ماشـینهای ارتشـی نـە در یـک منطقـە اسـتراتژیک و در عمـق کردسـتان بلکـە در چنـد روسـتای نزدیـک شـهر مریـوان بـە جنب وجـوش میافتنـد و درسـت در چنـد صـد مـتری محلـی کـە کاک فـواد و همراهانــش از آن عبــور میکننــد، اقــدام بــە عملیــات شناســایی و یــورش نظامــی میکنـد؟!

به خواندن ادامه دهید

دایە بەهیە

دایه بهیه نامى آشنا براى متام مردم كردستان، مادر كاك فؤاد مصطفى سلطاىن ِ رهرب و بنیان گذار سازمان انقالىب زحمتكشان كردستان ایران )كومه له(، كه در یك نربد نابرابر با محارصه هواىئ و زمینى به رسكردگى چمران فرمانده نظامى رژیم جمهورى اسالمى، جان عزیزش را از ما گرفتند.ِ دایه بهیه همچنین مادر كاك امین، كاك حسین، كاك ماجد و كاك امجد بود كه به دست جالدان جمهورى اسالمى اعدام شدند. این نام كه یىك از منونه ها و سمبل یك مادر پنج فرزند جان باخته استِ باید به عنوان یىك از قربانیان جنایات برش در قرن بیست و یكم به ثبت برسد. متام جهانیان را باید با این نام آشنا كرد. نام و چهره اى كه زخم هاى بزرگى را با قامت راست و استوار با چهره اى جدى و مصمم حمل می كرد و در جستجوى یافنت پاسخى كه چرا فرزندانش كه خواسته آزادى و برابر این انسانهاى آزاده و بزرگوار كه تنها جرمشان انسان دوستى، دفاع از ُ طلبى دارند، جرم است و مرگ. آزادى، رهایى برشیت از قید و بندهاى ضد انساىن كه در هر جاى دنیا حق مسلم و ابتدایى انسان هاست وىل در كشور ما براى بدست آوردنش باید جان داد.

به خواندن ادامه دهید

مباحثات کُنگره اول کومەلە

ملکه مصطفی سلطانی – ساعد وطن دوست: نزديـک پنجـاه سـال پيـش شـماری از روشـنفکران جـوان کـه هرکـدام در حـد خـود در برابـر نابسـامانیها و بیعدالتیهـای اجتماعـی راهـی پـر فـراز و نشـيب را ـ چـه همـراه بـا ديگـر جوينـدگان و چـه به تنهايـی ـ طـی کـرده بودنـد، بـه منظـور يافتـن پاسـخ بـه ايـن سـوال کـه چـرا چنيـن اسـت؟ و چـه بايـد کـرد؟ در يـک مقطـع تاريخـی و در گـذر روزگاری کـه بـرای نوانديشـان و درگراندیشان بـس دشـوار بـود، به هـم پيوسـتند و بـا آرزوهايـی در سـر و دلهايـی پـر از اميـد گام در راهـی بسـوی سـاختن دنيائـی بهتـر، کـه شايسـته ی انسـان باشـد نهادنـد. آغـاز ايـن راه دشـوار و پـر از ابهـام و ناروشـنی بـود، همـه چيـز رو بـه آينـده و بـرای آينـده. آينـدهای کـه میتـوان آن را وعـده داد، و بـرای رسـيدن بـه آن نقشـه کشـيد و اهدافـی را مشـخص کـرد، امـا هرگـز نميتـوان و نبايـد پيشـگوئی کــرد. پيمــودن چنيــن راهــی در آن شــرايط بــدون فــراز و نشــيب و بــه دور از ســختی و رنــج نبــود، همچنانکــه امــروز هــم بــدون تحمــل رنــج و ســختی پيمـودن چنـان راهـی ممکـن نيسـت.

به خواندن ادامه دهید

بازنگری کومه له در مسير تاريخ

وحيد عابدی: نوشته هائی که در اینجا آورده شده اند، در یک تاریخ نسبتأ طولانی در فاصله انشعابات و رویدادهای درون طیف کومله نوشته شده و قبلا در سایت های اینترنتی یافته اند. نوشته اول (انشعابی دیگر در کومه له) مربوط به سال ۲۰۰۰ و انشعابی است که در آن موقع پیوست. این نوشته به دلائل گوناگون از جمله اینکه در جاهائی مطالب در خود نوشته و در نوشته های دیگر تکرار شده اند، یا در شیوه بیان مطلب ابهاماتی وجود داشت و به همین دلیل نیز نیازمند بازنویسی مجدد بودند و …) کوتاه شده است. در هر جا نیزکه این کار صورت گرفته، جای آن با این علامت (…) مشخص شده است. دو مطلب بعدی نیز که در وقت خود تحت عنوان ، بحران در کومه له، موردی برای بحث و کنکاش نوشته شده بودند، در اینجا با یک جابجائی در جهت تنظیم و ارائه بهتر این مجموعه، تحت عنوان کنگره ششم، بخش یک و دو آمده اند.

به خواندن ادامه دهید

روزنەای بە زندگی میلیاردها انسان هم سرنوشتم

irej

ایرج فرجاد: بخشهائی از تاريخ زندگی ام را اينجا ميخوانيد. آنجائی که به جدال در زندگی مربوط است، بسياری چه در آن دورانهای اوائل جوانی من و چه اکنون، روايت زندگی خود را باز می يابند. شاگرد رانندگی، حرکت در جاده های پر خطر، کابوس بيکار شدن و فقدان هر گونه امنيت و بيمه و بيماری و يا از کار افتادگی بر اثر تصادف. دنيای کارگران گاراژها و کسانی که هيچ خصصی نداشتند و نيروی کار فراوان و مفت و بسيار ارزان که هميشه خطر نداشتن «نان» را در هر فردائی و يا با تصميم خودسرانه ارفرما و گاراژ دار و مالک ماشين بالای سر خود آويزان ميديدند. ميخوانيد که چگونه عليرغم اشتياق قلبی به ادامه تحصيل، فقر و نياز خانواده و فرهنگ حاکم بر آموزش و پرورش و مدارس و تبعيض بين فرزندان خانواده های مرفه و پولدار با «بی اعت»ها، امثال من را در سنين جوانی به بازار کار و ميدان حرص و آز سيری ناپذير «نوکيسه»های بر آن سال و روزها، پرتاب کرد.

به خواندن ادامه دهید

تــاريــخ بــازنــده، نوشتة حسين مرادبيگی (نقدی بر» تاريخ زنده») (بخش اول)

شعيب زكريائی: تابستان امسا (ل 1383) كتابي ز ا چاپ در آمد تحت عنوان» تاريخ زنده » نوشته حسين مرادبيگي (مه هح سور). اين كتاب – آنچنانكه در پشت جلد آمد -ه «روايتي از تاريخ يك دوره مهم از تاريخ كردستان و ايران و گرايشات و احزاب مختلف در ايران است … سبك و شيوه جديدي در تاريخ نگاري و شيوه نگرش به تاريخ … است» و. بنا به گفت نويسنده در بخش مقدم (ه ص، ) 13 «مهم اين بود، سابقه و تاريخچه اين تاريخ زنده را به نسل جديد و پرشور حاضر در صحنه سياست منتقل كرد. همين انگيزه اصلي من در نوشتن اين كتاب بود … اين كتاب همانطور كه ملاحظه ميكنيد، بيوگرافي و يا نقل خاطرات شخصي نيست، بررسي تحولات 53 ساله چپ و كمونيسم است در كردستان ايران و بعضاً در ايران … از طرف كسي كه خود يكي از عناصر دخيل در آن بوده است . من اين ر وش را روش بهتري براي بررسي تاريخ تحولات سياسي يافتم . به اين اميد كه اين روش ديگري در بررسي تاريخ تحولات سياسي بدست داده باشد … از نگرش و زاويه كمونيستي به اين تاريخ مي پردازم» (چه در اينجا و چه منبعد تمامي تاكيدها و پرانتزها از من است. مگر خلاف آن گفته شده باشد.

به خواندن ادامه دهید

تاريخ زنده کردستان ٬ چپ و ناسيوناليزم

سال ١٩۵١ در شهر بوکان متولد شدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر بوکان و سال آخر دبیرستان را در دبیرستان فردوسی شهر تبریز به اتمام رساندم. سال ١٣۴٨ بعد از گرفتن دپیلم از دبیرستان فردوسی تبریز، بعنوانکارگر در سد بوکان شروع بکارکردم و بعد از مدتی کار در آنجا همراه کارگران و چند تن از فعالین و رهبران کارگری آنموقع سد بوکان، اعتصاب سه روزه موفقیت آمیزی را سازمان داده و رهبری کردم که بعد از یک هفته بعنوان یکی از سازماندهندگان این اعتصاب توسط روسای شرکت سد سازی از کار اخراج شدم. سال ٢٨ فعالیت سیاسی خود را با «تشکیلات» که بعدها در سال ١٣۵٧ کومەله نام گرفت شروع کردم و بزودی در ردیف موسسین اولیه آن قرار گرفتم. در ادامه فعالیت سیاسی خود در اواخر سال ١٣۵٢ توسط ساواک دستگیر و در شهر اصفهان همراه تعداد زیای از رفقای دستیگر شده از دیگر شهرهای ایران بویژه شهر بانه زندانی شدم و به یک سال زندان محکوم شدم.

به خواندن ادامه دهید

خاطره ای کوتاه از یک دوران پر فراز و نشیب

صالح گویلی: یکی از تحوالت سیاسی بسیار مهم جامعه ایران بعد از انقالب ،75 جنبش مردم کردستان و ایستادگی و مقاومت مردم این سرزمین در مقابل جمهوری اسالمی بود. مردم کردستان از همان روزهای اول حاضر به پذیرش جمهوری اسالمی نشدند و حق مسلم خودشان میدانستند که قبل ازهر چیزی به خواستهای انسانی و رفاهی خود وهمچنین رفع ستم ملی که رژیم پهلوی درهمه عرصه ها زندگی به مردم تحمیل کرده بود، برسند. درجواب این خواست انسانی مقامات جمهوری اسالمی دستور حمله به کردستان را صادر کردند. این اولین هدیه رژیم به مردم کردستان بود. جنگی ناخواسته به مردم تحمیل شد. در مقابل این وحشیگری جمهوری اسالمی مردم کردستان و به ویژه شهر سنندج، به یک مقاومتی تاریخی در برابر حکومت نوپای اسالمی دست زدند. رژیم اسالمی برای بدنام کردن این جنبش در سطح سراسری، تبلیغات وسیعی راه انداخت.بعد از جنگی تمام عیار و به ماهها جنگ شهرهای کردستان را به کنتول خود در آورد. بعد از تسخیر شهرها از کنترل مردم، خلخالی فرستاده ویژه امام، اعدام و قتل عام بی سابقه ای را در شهرهای کردستان راه انداخت. تهاجم جمهوری اسالمی فقط به کردستان محدود نشد. بعد از انقالب کشت و کشتاری که جمهوری اسالمی در دهه 06 در تهران و بقیه شهری ایران شروع کرد به مراتب بزرگتر از کردستان بود.

به خواندن ادامه دهید

تاریخ یک دورەمختصری از فعالیت سیاسی در کردستان

عبدل گُلپریان: «تاريخ يک دوره «، بيان کننده گوشه اي از تاريخ فعاليت و زندگي سياسي من است که در چهار بخش جداگانه و مرتبط با هم در اين مجموعه چاپ شده است. بخش اول به شروع فعاليتهاي سياسي در قبل و بعد از انقلاب ٥٧ اختصاص دارد . بخش دوم ادامه اين فعاليت سياسي، بصورت سازمانيافته و تشکيلاتي در تهران است . بخش سوم آن به فعاليت در تشکيلات علني حزب کمونيست ايران و کومه له اشاره دارد. بخش چهارم ادامه فعاليت علني در کومه له و در داخل و خارج از شهر سنندج اختصاص دارد که بنا به ويژگي اين عرصه از فعاليت، در يک بخش قرار داده شده است. هدف از انتشار اين مجموعه، بيان بخشي از وقايع و رويدادهاي دوراني از مبارزات مردم و کمونيستها، تاثيرات آن بر فضاي سياسي جامعه و تلاش براي آشنايي نسل امروز با اين تاريخ است که آنرا از زبان کساني که خود در آن دخيل بوده و در ساختن آن نقش داشته اند مطالعه کنند. بدون شک هر کسي که در پروسه اين دوران دخيل بوده است از زاويه نگرش و روايت خود از اين دوران و تجاربي که اندوخته است، آنرا بيان ميکند . روايت من از اين تاريخ از موضع يک فعال سياسي چپ و کمونيست است . به اين معنا بازگو کردن و بيان اين تاريخ بيطرفانه نيست.

به خواندن ادامه دهید

يادى از رفيق عطا قمرى

تابستان سال ،5511 بعد از سپری شدن 2 سال دوره نظری در دبیرستان رازی سنندج، در دانشسرای مقدماتی همان شهر، به تحصیالتم ادامه دادم. با حضور و غیاب روزهای اول دانشسرا، متوجه شدم یکی از دانشآموزان کالس همجوار، شهرتش قمری است.عطا قمری. بالفاصله خانواده قمریها در دیواندره و به خصوص همکالسی عزیز و قدیمیام، زندهیاد کاک ایوب قمری برایم تداعی شد. در اولین فرصت، سراغ کاک عطا قمری رفتم و از وی سئوال کردم که چه نسبتی با کاک ایوب قمری دارد؟ وی گفت: »پسر عمویم است«. من گفتم:» پسر مظفرخان هستید«؟ وی با تعجب پرسید: »چگونه وی را میشناسید«؟ در جواب گفتم: »پدرت به مغازه ما در دیواندره میآمد و سیگار میخرید«. با عطا بیشتر آشنا شدم و همدیگر را شناختیم. اما ر. عطا خصوصیاتی متفاوت با من داشت. وی به ورزش تا حد »اعتیاد« عال قهمند بود. اما نگرش من به ورزش چیزی جز سرگرمی نبود. پینگپنگ سرگرمی عمدهام بود. ورزش باستانی را نیز تازه شروع کرده بودم. اما رفیق عطا در تمام ورزشها حرف اول را میزد.

به خواندن ادامه دهید

یادی از کمونیست برجسته رفیق مظفر محمدی(قلعه روتله)

ebrahim

رفیق مظفر عزیز هم، مانند خیلی از همرزمان دیگر متاسفانه بسیار کوتاه زیست و فرصت کافی نیافت که ظرفیت انقالبی خود را تمام و کمال برای خدمت به اهداف واالیش بکار گیرد. به دلیل نسبت فامیلی که با هم داشتیم او را میشناختم. اما اولین آشنایی از نزدیک با رفیق مظفر به هنگامی برمیگردد که به عنوان دستیار واحد تشکیالتی به همراه مسئول این واحد در بهار و تابستان 0631 به روستای قلعه روتله رفته بودیم. خانه رفیق مظفر فضایی بسیار آرام و صمیمانه داشت، رابطه صمیمانه ای که میانخواهران وبرادران برقرار بود نه تنها آن روزها بلکه حتی امروز هم برایم ستودنی است. تنها نوشته ای که برای آگاهگری با خود داشتیم، خبر نامه کومله بود که بعضا مطالب و مقاالتی در آن برای بحث با هواداران یافت میشد.

به خواندن ادامه دهید

در جستجوى عدالت – بخش سوم

سایم روشن: منطقه مالومه و محلی که ما درآنجا سکونت گزیده بودیم برای من و شاید برای بسیاری دیگر فراتراز یک اردوگاه معمولی بود. رویدادها و اتفاقات خوب و تلخ سکونت در آنجا برای همگی ما بجای خود،که بسیارند. قصد پرداختن مفصل به آنها در اینجا مورد نظرم نیست؛ بلکه در یک بعد محدود به یکی دو اتفاق و خاطره که جایگاه و معنی خاص وخصوصی تری نزد من پیدا کردند، اشارهای خواهم داشت. مسئله ی چگونگی تخلیه اردو گاه و رویداد های حاشیه آن هنوز در ذهنم تجسم دردآوری دارند؛ مدتی بود اردوگاه مالومه به نسبت گذشته ناامنتر شده بود. نیروهای قرارگاه رمضان و فرماند هان آن همراه با نیروهای اتحادیه میهنی برای اجرای عملیات مشترک علیه عراق )ضربه زدن به پاالیشگاه نفت شهرکرکوک( شبانه از مسیر نزدیک به اردوگاه ما عبور و اطراق مینمودند و عمالً کاری از دست ما ساخته نبود. از این می گذرم که هرچند در آن مقطع خطر جدی ما را تهدید نمی کرد؛ اما چنین کاری از جانب اتحادیه میهنی قبیح و شرمآور بود. می گویم در آن مقطع چرا که اتحادیه میهنی در شرایط و مقطعی دیگر دست همین نیروهای قرارگاه رمضان را بازگذاشت تا به اردوگاه مرکزی ح.ک در اطراف شهر «کوی سنجق»حمله کند؛ لکه ننگی ماندگار در تاریخ. همزمان با این تحرکات اردوگاه ما گاه و بی گاه بطور متناوب توسط هر دو دولت عراق و ایران با سالحهای سنگین توپ باران میشد.

به خواندن ادامه دهید

در جستجوى عدالت – بخش دوم

sami

سامی روش: چپ برآمده از تحوالت و تالطم های اجتماعی سالهای انقالب ۵۷ از لحاظ نظری تا حدود زیادی با تئوریها و دستگاه فکری مارکس بیگانه بوددرک ناقص وکج ومعوجی ازکمونیسم وسوسیالیسم داشت بخش عمده ی جریان چپ تعبیر وتفسیرشان ازسوسیالیسم وبسیاری مسائل مربوط به آن جزرفرمهای اجتماعی، خودکفائی وتوسعه اقتصاد مستقل وآزاد، ودرنهایت استقالل ملی یا کشور، معنی و مفهوم دیگری نداشت. در دیدگاه غالب برچپ آنزمان مبارزه با استعمار و امپریالیسم چنان تاروپود افکارآنها را تنیده بود که ارتجاع محلی و بورژوازی خودی نقش مخرب آن علیه اهداف انقالب را نمی دید. بیشتر بورژوازی وابسته مورد انتقاد بود و برای مقابله با بورژوازی کمپرادور و وابسته به امپریالیسم حاضر به همکاری و اتحاد با هرجریان عقب مانده و واپسگرای ارتجاعی بودند. همکاری با جریان اسالمی وحمایتشان از خمینی که درآن زمان چنین ادعائی را داشت ازچنین دیدگاه و تفکری نشأت میگرفت. غرب زدگی و مبارزه با فرهنگ غربی وجه مشترک جریان چپ با این جریان واپسگرا وارتجاعی بود و یکی ازدالیل نزدیکی و همکاری با آن برچنین زمینهها وتوجیهاتی استوار بود.

به خواندن ادامه دهید

در جستجوى عدالت – 1

sami

سامی روشن: در اینجا تاکید روی این مسئله را ضروری میدانم که بازگویی و بیان مکتوب بعضی از یادآوری ها و خاطرات دورانی از زندگی شخصیام تنها روایت ساده اتفاقات و رویدادهایی که من درآنها حضورداشته و یا سهیم بو ده ام نیست، بلک ه در عین حال از زاویه دید کنونی خودم تالش میکنم که به درجه ای هم به تحلیل بعضی از آنها بپردازم. البته پرداختن به گذشته بدان معنی نیست که خود این رویدادها و اتفاقات را دستکاری کنیم و آنها را به میل و رغبت خود بازگوی نما ییم .مضافاً تالش من این خواهد بود، که در تحلیل و بررسی این رویدادها هم آنها را در چهار چوب زمانی و مکانی خودشان مورد بررسی و اظهار نظر قرار دهم، تا در بیان ضعفها و کاستیها و نقاط مثبت و درست آنها واقعبینانه و منصفانه عمل کنم .درچنین شرایط و موقعیتى فکر نمیکنم کسى بتواند مدعى این باشد که آنچه او میگوید حقیقت مطلق است، و هیچ کاستی و کمبود و یا ایرادی در آن نیست .اما میتوانم با وجدان آسوده بگویم که آنچه را من میدانم و شاهدش بوده ام ، بدون اغماض بازگویی خواهم کرد، و درستی و نادرستی آنها را به قضاوت تاریخ میسپارم.

به خواندن ادامه دهید

فولاد آبديده

خالد على پناه:

فولاد آبديده ٬ گوشه اى از حماسه هاى پارتيزانهاى تيپ ١١ سنندج – قسمت اول
نوامبر 13, 2009
مقدمه:

با شروع مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه در سال 1357 ، هنگامی که من نوجوانی 14 ساله و مثل همه هم سن و سالهایم پشت میز مدرسه بودم، علیرغم سن و سال اندکم، درس و مدرسه را رها کردم، با بزرگترها همراه شدم و به صف قیام کنندگان پیوستم. هر جا که تظاهرات،تجمع های اعتراضی ، یا سخنرانی و… بود در آن شرکت می کردم. کم کم سازمانها و گروهای سیاسی،یکی پس از دیگری به صحنه وارد می شدند و هوادارانی را به خود جذب می کردند. زمان زیادی از اعلام فعالیت علنی کومه له نگذشته بود که من تقریباً بطور مداوم، ابتدا در دفتر اصلی این تشکیلات به انجام کارهای گوناگون مشغول شدم و بعد از جنگ 24 روزۀ شهر سنندج، آن هنگام که کومه له تشکیلات مسلح خود را به خارج از شهرهای کردستان انتقال داد، من نیز همراه نیروهای پیشمرگ از شهر خارج شدم، ازآنجا که تا آن زمان یعنی حدوداً اواخر پائیز 1358، بدلیل پائین بودن سنم کومه له از مسلح کردنم سر باز زده بود، با عوض شدن شرایط و حضور دائمی ام در صفوف پیشمرگان، مسلح شدنم دیگر ضروری شده بود.

به خواندن ادامه دهید

جنبش اول ماه مه در کُردستان

nesan

کتاب جنبش اول ماه مه در كردستان

گرد آورنده نسان نودینیان

توضيح: بخش اول از كتاب جنبش اول ماه مه در كردستان را ملاحظه ميكنيد· اين كتاب در شهريور ۱۳۷۸(سپتامبر ۱۹۹۹) در تيراژ ۵۰۰ نسخه در سليمانيه چاپ و به ايران ارسال شد· متن اوليه كتاب با واژه نگار نوشته شده بود· با بازنويسي كتاب بشكل فورمات ورد بخش اول از ۴بخش كتاب را بمناسبت اول مه سال ۲۰۰۷ در اختيار قرار ميدهم· اهميت بخش اول اين كتاب تجارب و درسهاي ارزنده اي است در ارتباط با برپايي اول مه هاي سالهاي ۱۳۶۸تا ۱۳۶۴ در سنندج· طبقه كارگر و فعالين جنبش كارگري با كارداني و روحيه انقلابي قدرت انقلابي و متحد خود را به نمايش گذاشته اند· درسها و تجارب اول مه هاي سالهاي ۶۸تا۶۴ تاريخ درخشاني در جنبش كارگري و جنبش برپايي مراسمهاي اول مه در دل خفقان سياه رژيم جنايتكار جمهوري اسلامي است· نسان نودينيان ۲۰ آپريل ۲۰۰۷

به خواندن ادامه دهید

روزهاى رنگارنگ

ناهید وفایی: طبق معمول ما اینقد خسته بودیم که بعد از چند لقمه غذا دوست داشتیم همون جا دراز بکشیم و بخوابیم. با وجود این، من و شببو خواستیم بعد از صبحونه به زیور کمک کنیم، ولی او گفت که بهتره ما بی دلیل بیرون نریم چون خیلی به پایگاه نزدیکیم و اونا اگه با دوربین به داخل حیاط نگاه کنن امکان داره ما رو ببینن. در ادامه گفت که اگه خطری پیش اومد به ما عالمت می ده که ما خودمون رو آماده کنیم و غافلگیر نشیم. سپس با دلسوزی به صورتهای تک تک ما نگاهی گذرا انداخت و با نگاههای مادرانه در رو به آرامی بست و از ما خواست که با خیال راحت بخوابیم. رفتارهای زیور و محبت های بی دریغ ش همه ما رو تحت تاثیر قرار داده بود. من دوست داشتم قبل از اینکه او از اتاق بیرون بره بوسه بارانش کنم و بهش بگم که این کار او جان تک تک ما رو از خطر مرگ نجات داده و از او تشکر کنم. اما به لبخندی در صورت مهربان ش اکتفا کردم.

به خواندن ادامه دهید

درهم شکستن تمرکز بزرگ حزب دمکرات (آژوان ۲) توسط کومەلە

آرام فتحی: در مسير، چند بار برای استراحتهای کوتاه توقف کردي.، در يکی از استراحتها، زندهياد حسین تال در حين صحبتهايمان پرسيد که :» امشب کدا، يک از ما کشته خواهي، شد؟«. و افزود که گرفتن آژوان کار سادهای نيست. هيچ يک از ما جوابی نداشتي.، در واقع اين سوال هر يک از ما ه، بود و سوالی همواره مطرح بود. جواب چنين سواالتی را بعداز پايان عمليات و ديگر حرکات و فعاليتهای روزانهامان میگرفتي.، با سوال بی جواب به راهمان ادامه داده و سرانجا، به نزديکی محلی که شب قبل در کمين حزبيها افتادهبوي،، رسيدي.، با آرايش و آمادگی به طرف صخره پيش رفتي، هر لحظه و هر چه نزديکتر میشدي،، احتمال رگبار گلوله و انفجار نارنجک بيشتر میشد و ما با حبس نفس در سينههايمان، برداشتن گامها با نهايت احتياط، سکوت و دادن همه توان به گوشهايمان جلو میرفتي.، پس از مدتی در کمال تعجب متوجه شدي، هيچ کمينی در سر راهمان نيست. ) بعدها حزبيها به ما گفتند که آن شب که ما حمله کرده بودي، آنها چون احتمال حمله مارا خيلی ک، میدانستهاند، کمين را زودتر جمع کرده و به داخل آژوان برگشته بودند. (. وضعيت را به ديگر رفقا که منتظر گزارش ما بودند، اطالع دادي.، و مطابق طرح به سوی آژوان که اطالعاتی جديدی از وضع و موقعيت آن نداشتي،، به پيشروی ادامه داديم.

به خواندن ادامه دهید

بمباران اُردوگاه بوتی / ۱۶ مرداد ۱۳۶۷

ابراهیم رستمی: برای سرگرمی رفقا، بولدوزری که از رانیه آورده بودند، میدانی را در وسط بوتی مسطح کرده بود که رفقا عالقه مند در آن جا والیبال بازی می کردند. اما زمین کماکان ناهموار بود و پر از سنگ های بر جای مانده در زمین بود که بولدوزر آن را تراش داده بود، اما عالقه مندان خود با بیل و کلنگ کمی آن را قابل تحمل کرده بودند. این میدان ورزش برای رفقایی چون مظفر کریمی، جهانبخش چراغ گازی، احمد رستمی، فرهاد دمحمی، هوشنگ نیک نژاد لطیف پرستار، رئوف بانه)چکول(، اسعد سلیمی، لطیف پرستار و جالل گویلی و دیگر رفقای واحدهای گردان، بخش فنی و رادیو مانند برنده شدن در بلیت بخت آزمایی بود. برای مقابله با گرمای شدید و طاقت فرسا، کاک صابر لطفی خالق و مبتکر با کمک بولدزری کرایه ای از رانیه، در پایین دره بوتی که به دره بزرگ تر و جاده شنی منتهی می شد، از آب سرد رودخانه که از همان حوالی سرچشمه می گرفت، سد کوچکی )استخر( را درست کرده بود که مورد عالقه من بود. این سد با خاک و با استفاده از نایلون های به جا مانده از چادرهای زمستان به صورت الیه هایی از خاکریزه و نایلون درست شده بود. این استخر امکان بسیار خوبی بود که خود را از گرما برهانیم.

به خواندن ادامه دهید

نبرد پیشمرگان کومه‌له گردان کاک فواد در درون قرارگاه های رژیم در دوله‌ناو

آرام فتحى: یک واحد از پیشمرگان مأمور شناسائی منطقه و مسیرشد.مسیر از روستاهای مرزی، از میان خطوط جبهه جنگ ایران و عراق و قرارگاههای مختلف و پشت جبهه ایران درمنطقه مرزی دزلی مریوان میگذشت مسئولیت. واحد شناسائی با رفیق خالد رحمتی بود. آن مسیر برای اولین بار مورد استفاده پیشمرگان قرار میگرفت. از همان شروع عملیات شناسائی، رفیق خالد متوجه پر خطر بودن استفاده از مسیر شد. واحدی از آنطرف مرز که از طریق بلندیهای سورین به سوی داخل حرکت کرده و از این مسیر وارد منطقه میشد. این امر موجب شد که خطرات موجود کمتر مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد و واحد به حرکت خود و شناسائی مسیر ادامه داد. با رسیدن به ارتفاعات مشرف بر مخفیگاهی که قرار بود روز بعد، واحد در آنجا مخفی شود، متوجه شدیم که رفیق خالد با ما نیست و احتمالا راه را عوضی رفتهاست.من به رفقا گفتم تا مخفیگاه راه دوری نیست، من بر به آنها خواهم رسید.

به خواندن ادامه دهید

رُوشنک

محمد جعفرى: این کتاب بخشی از این تجربە است و در بسیاری از زمینەها میتواند بازگو کنندە عرصە های مهم این تاریخ و روند این مبارزات و آموزندە باشد. این کار ضروری است زیرا متاسفانە تا اکنون بیشتر تاریخ مبارزات مردم کردستان را یکجانبە و از زاویە دید و منفعت ناسیونالیسم و بورژوازی نوشتە شدە است. اما تکامل مبارزات طبقاتی و آگاهی کارگران و زحمتکشان در چند دهە اخیر و رشد جامعە کردستان، باید خود را بیان نقادانە و مصفانە حقایق و تاریخ نگاری وقایع همانطور کە بود نشان دهد. این کتاب بخشی از این تجربە است و در بسیاری از زمینەها میتواند بازگو کنندە عرصە های مهم این تاریخ و روند این مبارزات و آموزندە باشد. این کار ضروری است زیرا متاسفانە تا اکنون بیشتر تاریخ مبارزات مردم کردستان را یکجانبە و از زاویە دید و منفعت ناسیونالیسم و بورژوازی نوشتە شدە است. اما تکامل مبارزات طبقاتی و آگاهی کارگران و زحمتکشان در چند دهە اخیر و رشد جامعە کردستان، باید خود را بیان نقادانە و مصفانە حقایق و تاریخ نگاری وقایع همانطور کە بود نشان دهد. اگر در زمینە پراتیک انقلابی ما کمونیستها نگذاشتیم کە جامعە فقط میدان تاخت و تاز مذهبیون، ناسیونالیستها و بورژواها باشد. نباید بگذاریم کە تاریخی کە ما ساختە و میسازیم هم توسط آنها تحریف شود و یکجانبە بە خورد مردم دادە شود.

به خواندن ادامه دهید

اواخر آبان ماه سال ١٣۵٨

0011

یوسف اردلان: از سردشت واز راه بانە در ظرف دو روز خودمان را بە سنندج رساندیم، اطالعیەای در شهر سنندج منتشر شدە بود کە ساعت ٣ بعد ازظهر)تاریخ دقیقش را نتوانستم پیدا کنم( مردم را بە متینگی دعوت کردە بود کەیکی از کادرهای کومەلە درفضای جلو سالن ورزشی تختی )ازکسی اسم بردە نشدە بود( سخنڕانی میکند،این اطالعیە حدود ٥ روز قبل از متینگ منتشر شدە بود. دستەهای مسلح پیشمرگ کومەلە از محور سقز بەطرف سنندج میآمدند، من و دورفیق همراهم کە متاسفانە اسمشان را بیاد ندارم دو یا سە روز قبل از رسیدن نیروی های پیشمرگ بە سنندج رسیدە بودیم در کنار شهرسنندج رفیق جان باختەمان کاک «عبدەللا هوشیاریان» من را تحویل گرفت ، غروب هنگام بود اول بار بود کە اورا میدیدم بطور غریبی خوش برخورد ، مطمئن، آرام با لبخندی کە چهرە مهربانش را میآراست، آنشب و دو روز را در دوخانە متفاوت گذراندم اوکە یکی از فعالین مخفی بود سراسر روز را چند بار بە من سر میزد و از احوال دقیق شهر برایم میگفت، از روحیە باالی مردم از وحشت پاسدارها و اطمینان کامل از برگذاری متینگ، براین نکتە ازآن رو تاکید دارم کە هنوز خون جانباختگان شهر کە بدست جالدی چون خلخالی برزمین ریختە بود بقول معروف خشک نشدە بود و ادامە ارعاب وکشتار پاسداران جهل وسرمایە هر اتفاق ناخوشایندی را محتمل میکرد.

به خواندن ادامه دهید

تاریخچه مختصری از نحوه شکل گیری کارگران سنندج / غروب یکی از روزهای بهاری

Aba Korkora

عبه سید مرادی: وقتی وارد دهه ۴۰ میشویم؛ چهره اجتماعی شهر سنندج تغییر میکند. اصلاحات ارضی گام به گام و ده به ده پیش میرود و دهقانان را خلعید میکند و بی زمین میکند این نیاز سرمایه بود که دهقانان بی زمین روانه شهر و مراکز کار بشود؛ سرمایه هم برای این خلعید شدگان جا خوش میکند. بعد از اصلاحات ارضی هزاران دهقان چم شایر؛ ژاوه رودی و لیلاخ و بخشی هم سارال به روابط کالایی کشیده میشود و روانه شهرها میشوند. شهر سنندج در نیمه دهه ۴۰ نمی توانست طبق نیاز سرمایه آن حد از دهقانان خلعید شده را که به بازار کار می آمدند به کار به گمارد.

به خواندن ادامه دهید

برای ثبت در تاریخ

Naware

جمیل نه وه ره: یک روز بسیار زیبای تابستانی بود؛ هوای گرم و مطلبوع داشت؛ طبق معمول چنین روزهایی در سوئد کم است و باید از آن به نحو احسن استفاده کرد. قرار بود با سانا دخترم و دوست هم سنش که اهل لبنان بود و در همبستگی ما زندگی می کردند به شنا برویم. تمام امکانات لازم را فراهم کرده و به راه افتادیم. بعد طی فاصله ای ترانه ای عربی را که روی س – د اتوموبیل بود؛ روشن کردیم. سانا همراهمان که خواننده میخواند؛ با او زمزمه میکرد و روی رانش با دست میزد. آهنگ شاد بود و من نیز همراه میخواندم. در این فاصله میدیدم سانا چقدر شاد و سرحال و برای من دیدن او در آن حالت لذت بخش بود.

به خواندن ادامه دهید

يادداشتهايى بر يک تاريخ / روز هشتم ( داستانى بر اساس واقعيت )


مظفر محمدى: در این یادداشتها از ذکر خودداری میکنم. شرح وقایع و رویدادها؛ وارد شدن در جزئیات و معرفی شخصیتها و جایگاه اجتماعی؛ سیاسی آنها هر کدام مضمون یک کتاب را تشکیل می دهد. مبارزات توده ای در مقطع سالهای ۵۶ و ۵۷ تا سرنگونی رژیم پهلی؛ دوره ها و مقطع بسیار مهم و تعیین کننده در روزهای قیام و بعد از آن؛ جنبشهای اجتماعی و تود ای در شهر و روستاهای کردستان مثل کوچ تاریخی دهقانان دارسران مریوان؛ راهپیمایی مردم شهرهای سنندج؛ سقز؛ بانه و ….

به خواندن ادامه دهید

مرورى بر جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشكاران شهر سنندج درفاصله سالهاى (١٣٥٩ تا ١٣٦١)

شمس الدیم امانتی:

جنبش اعتراضی دانش آموزان و ورزشکاران شهر سنندج دربطن اوضاع و احوال سياسی سالهاى ٥٩ تا ٦١ در کردستان شکل گرفت. بنابراين برای ارزيابی ازآن و جهت اطلاع خوانندگان اين نوشته اشاره مختصری به تحولات سياسی آن دوره و سپس رويدادها ضروری می باشد. در نخستين روزهای پيروزی قيام سال ،٥٧ رژيم جمهوری اسلامی جهت باز پس گرفتن دست آوردهای قيام مردم به پا خاسته ايران يورش همه جانبه ای را به اين منظور در سراسر ايران سازمان داد. اين يورش با مقاومت و مبارزه مردم ناراضی درعرصه های مختلف مبارزاتی روبرو شد . بخشی ازمردم آزادي عليهخواه که يورش سرکوبگرانه جمهوری اسلامی به پا خاسته بودند، توسط حاکمان تازه به قدرت رسيده و جانيان سلاح به دست آنها دستگي ،ر زندانی، شکنجه. واعدام شدند بخش ديگری از مردم ايران مرعوب اين سرکوبگری شده و درمقابل آنان سکوت و نهايتآ بی تفاوتی سياسی پيشه کردند.

به خواندن ادامه دهید

چگونگى تشکيل هيئت موسس شوراى محلات در شهر سنندج

اردشیر نصرالله بیگی: قیام ۲۲ بهمن در ایران در همان فرصت کمی که برای توده بجان آمده از دیکتاتوری شاه دستاوردهای فراوانی داشت صرفنظر از اینکه جریانی اسلامی و در ادامه حکومت شاهی قدم بقدم سنگرهای مبارزاتی در عرصه های گوناگون را از چنگ توده ها خارج کرد و لیکن این دست آوردها که در عرصه توده ای از جمله جنبش دانشجوئی؛ زنان ستمدیده؛ کارگران به میدان آمده تا حد زیادی درسهای گرانبهائی بود که این نسل خود به نوعی در این مبارزات دخیل و شریک بود فراموش نخواهد کرد.

به خواندن ادامه دهید

تاریخچه شوراهای شهر و محلات در سنندج

فه تی کلاه قوچی:

مقدمه

زمینه های جنبش شورائ درسال 57 درکردستان الخصوص در شهر سنندج. بابوجود آمدن شرایط تاریخی دردل مبارزات خودجوش ومتا ثر ازاعتراضات ونارضایتی مردم ایران برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری پهلوی. ودرتدوام آن سرکوب گری رژیم اسلامی تا سال9 5 درکردستان مد بررسی وارزیابی این مقاله میبا شد.ونوشته مذکور در محدوده شوراهای سنندج میباشد.

به خواندن ادامه دهید

جلیل معین افشار – جمال خمپاره – (خاطرات)

Jamal

قبل از ورود به مطلب مورد نظرم، لازم میدانم به نکاتی چند اشاره کنم. از آنجا که هنگام نوشتن این مطلب، زمان بسیاری از مقطع وقوع و حوادث اشاره شده در آنها، گذشته است؛ بنابراین طبیعی است که اسامی بعضی از مکانها؛ آدمها و … از ذهنم پاک شده باشد و یا سعوا به غلط آورده باشیم. همچنین سعی کرده ام در بازگو کردن وقایع؛ نهایت صداقت را بکار گیریم؛ علی الخصوص در مواردی که دیالوگی را با طرف و یا طرفهای دیگری؛ نقل کرده ام.

به خواندن ادامه دهید

گُردان شوان و بیست و پنج سال سکوت!

کاوه دوستکامی

در پایان یک دوره از فعالیتهای گسترده سیاسی و نظامی در بهار، تابستان و پاییز سال شصت و شش در داخل کردستان، کمیته مرکزی کومه له بر اساس برداشتی که از اوضاع سیاسی و نظامی در منطقه داشت، گردانهایی از تیپ یازده سنندج را، به اردوگاهی در روستای «بیاره» از توابع شهر حلبچه و نزدیک به مرز ایران و عراق، اعزام کرد. ماموریت هریک از آن گردانها، یک ماه و نیم بود. گردان آریز اولین واحدی بود که به آن ماموریت فرستاده شد. گردان شاهو جایگزین آریز و دست آخر هم، نوبت به گردان شوان رسید. در اسفند ماه همان سال و همزمان با ماموریت گردان شوان، جمهوری اسلامی با تدارک وسیع و سازمان یافته، به حمله ای گسترده در ارتفاعات منطقه حلبچه، روستاها و شهرک های اطراف آن، دست زد. رفقای گردان شوان به دلایلی که به شکل اجمالی به آن اشاره می شود، عملا غافلگیر شده و در بین نیروهای مهاجم جمهوری اسلامی و همچنین ارتش عراق، گرفتار شدند.

به خواندن ادامه دهید

جنگ داخلی و فاجعه مەرگەۆەڕ، جنایت فراموش نشدنی حزب دمکرات کُردستان

Ajamm

حزب دمکرات کردستان به رهبری عبدالرحمان قاسملو برای از بین بردن مخالفان سیاسی خود، نیروهای دمکرات، کمونیست در کردستان و از بین بردن آنها بعنوان موانع سازش با جمهوری اسالمی جنگی را آغاز کرد که در نتیجه آن صدها پیشمرگ جنبش رهایی بخش ملی کردستان از هر دو طرف بخون غلتیدند، صدها پیشمرگ کومه له و حزب دمکرات زخمی و برای همیشه معلول جنگی شدند. خانواده جانباختگان و قربانیان رنج و عذاب بی پایان متحمل شدند و در تمام رنج برده اند و در داغ از دست دادن فرزندانشان در خلوت تنهایی خود طول حیات خود از بیماریهای روحی و روانی سوخته و نابود شدند. آنها با آغاز جنگ داخل ی به کشتار انسانها ی دمکرات، آزادیخواه و کمونیست کردستان پرداختند، اتحاد مل ی و مردم ی را از هم گسیختند و دشمن ی در ب نی مردم کردستان ا جادی کردند. حزب دمکرات با ایجاد فضا یب ی اعتماد ،ی دلسرد ،ی انفعال و تحزب گر یزی در میان مردم کردستان، بزرگت نیر ضربات را به جنبش رهایی بخش مل ی و استقالل طلبانه کردستان وارد آورد و بزرگتر نی خدمات را به رژ می اشغالگر جمهور ی اسالم رانیا ی کرد.

به خواندن ادامه دهید

سه مینی بوس و یک پیکاپ!

کاوه دوستکامی

در کنار جاده خاکی کوهستانی که از قسمت پایین روستای متروکه چناره میگذشت، سه مینی بوس منتظر سوار شدن مسافرانی بودند که در حال بدرقه کردن همرزمان ساکن در اردوگاه، همدیگر را غرق ماچ و بوسه کرده و در آغوش میکشیدند. کسی نمیدانست که آن بدرقه، آخرین دیدار با عزیزان گردان شوان است. آن فضای مالامال از احساسات صمیمانه و زیبا که در رابطه متقابل آن انسانها به نمایش گذاشته شده بود، با معیار فعال بودن و تاثیر گذاری در یک جنبش اجتماعی که رهایی و برابری انسانها را در سرلوحه کار خود قرار داده بود، سنجیده میشد. نشان دادن آن همه احساسات پاک و انسانی بی دلیل نبود زیرا آنها عازم ماموریت و استقرار در روستای بیاره در شمال غربی شهر هه له بجه که منطقه ای جنگی و نا امن به شمار می آمد، بودند.

به خواندن ادامه دهید

برگی از تاریخ، تقدیم به خانواده جانباختگان گُردان شوان

در روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، در جریان جنگ ارتجاعی ٨ سالە ایران با عراق و در روزهای پایانی آن، رویدادی هولناکی در خاک کردستان عراق اتفاق افتاد کە ابعاد آن تنها بە این جنگ و این منطقە و دو دولت سرکوبگر آن محدود نماند. رویداد وحشتناکی کە بمباران شهر مرزی «حلبچە» با بمب شیمیایی توسط ارتش فاشیست عراق همراە شد، باعث ویرانی و کشتار گسترده یک شهر در چند دقیقە، با بیش از ٥٠٠٠ هزار جانباختە بی دفاع، بیش از ١٠٠٠٠ هزار مسموم و زخمی و هزاران آوارە را بە همراە داشت.

به خواندن ادامه دهید

یاد رفیق احمد آسنگران گرامی باد

156

توفیق پیرخضری: ۱۱ آذر سال ۱۳۶۳ یک واحد چند  نفره از روستای قزلبلاغ ناحیه دیواندره از طرف کمیته ناحیه وقت سنندج ماموریت یافتیم  برای انجام دادن ماویت ماموریتی تشکیلاتی و بعد الحاق به گردان  راهی مناطق مورد نظر شدیم . رفقا ۱ مهران رخزاد . ۲ شهریار سنه  هردو خوشبختانه در قید حیات می باشند اما سال ۱۳۶۳ صفوف مارا ترک کردند و به زندگی شخصی روی آوردند ۳جانباخته  امین امامقلی ( معروف به فواد ماموخ و نفر چهارم من  توفیق پیرخضری نویسنده این خاطره ، یاد آور می شوم که قسمت اصلی خاطره روز بعد در روستاهای هاله دره و چند روستای دیگر از تجربه و مشاهدات و درگیر بودن خودم با اوضاع می باشد , ماجرا بسیار وسیع می باشد و چندین جبه را در گرفت بنا بر این از دید و درگیر بودن رفقا در جبه های دیگر رنگ و بوی گوناگونی را دارد ،امیدو دارم رفقای که در قید حیات می باشند و در این دوره از فعالیت گردان شوان همراه بودیم دست بقلم شوند و خاطرات تلخ و شیرنشان را برای خوانندگان علاقه مند بنویسند.

به خواندن ادامه دهید

گشت و ماموریتی در» ژاۆەرۆ»

kawe

اوایل خرداد سال شصت و هشت با آغاز فصل گرما، برای انجام دوره ای تازه از فعالیت در مناطق اشغالی کردستان، در یک واحد ۵۵ نفره که فرماندهی آن را رفیق جانباخته، توفیق الیاسی بر عهده داشت، از اردوگاه کومه له در روستای «زه ڕگۆێز» که در نزدیکی شهر سلیمانیه واقع شده بود، براه افتاده و از مرز ملیتاریزه شده ایران و عراق گذشته و با پیمودن مسافتی چند روزه، به روستایی متروک به اسم» ناۆکه لان» رسیدیم. روزهای اول، معمولا پیاده روی سخت تر از حالت معمول بود زیرا پس از چند ماه استراحت، بدن آن آمادگی لازم را نداشت و مدتی طول میکشید تا همه چیز به حالت عادی خود برگردد. البته در آن میان، فشار بر رفقای زن به مراتب بیشتر از رفقای مرد بود زیرا آنها طبیعتاً محدودیتهایی داشتند که بقیه نداشتیم.

به خواندن ادامه دهید

روزهایی پر ماجرا

kawe

تابستان سال شصت و شش، واحد شهری کومه له که رفیق جانباخته اشرف قدرجو(جلال رزمنده) مسئولیت آن را به عهده داشت، ضربه خورده و تعدادی از رفقای آن واحد، دستگیر و تعدادی هم جانشان را از دست داده بودند. بنا به وضعیت امنیتی پیش آمده، لازم بود که هر چه سریعتر جلال رزمنده از شهر خارج شده و به دیگر رفقا که در اطراف سنندج حضور داشتند، بپیوندد به همین خاطر به من و دو نفر دیگر از رفقای دسته سازمانده، حامد انصاری و بهروز صادقی (باوه ریز) که محل فعالیت مان روستاهای اطراف شهر سنندج بود، ماموریت داده شد که با جلال ارتباط برقرار کرده و او را همراه خود، به دیگر واحدهای گردان شوان ملحق کنیم.

به خواندن ادامه دهید

بازگشتن پیشمرگان کومەڵە بە شهر سنندج – آبان ماە (1358) / یوسف اردلان

0011

لە کۆتاییەکانی خەزەڵوەری ١٣٥٨ ه.( نۆڤامبر1979)
1979پیشمەرگەی کۆمەڵە پاش سێ مانگ خۆڕاگری قارەمانانە بە سەر کەوتووی هاتنەوە بۆ ناو شارەکان هاتنەوە بۆشاری سنە لەم ڕۆژانە دا بە سەر پەرەشتی نیزامی لە بیر نەچوو کاک ئەیوب نەبەوی بوو کە لە ڕێگای دیواندەروە(فەیزاوا) هاتنەوە. فەخری قسەکردن بەرسالۆن تەختی بەمن بڕابوو کە ئەو رؤژەبەکێک لە ڕؤژانی هەرە گرینگی ژیانی خۆمی ئەزانم، لە ڕؤژانی داهاتوودا بڕێک بیرەوەری ئەو ڕوژانە ئەنووسمەوە، بریا هاورێان و دۆستانێک کە ئەو ڕۆژانەیان لەبیرە هەرچەن بە کورتی باسی بکەن چوونکی ئەو ڕۆژانە کاریگەریێکی گەورەی بووە (وهەیە تی)لەسەر تارێخی خەباتی سەردەمی میلەتی کورد، بە گێرانەوەی بیرەوەریەکان تارێخی شەفاهی ئەم دەورانە دەولەمند ئەبێتەو. بە سپاسێکی فراوان و ڕێز وحۆرمەت بۆ ئەو هاوڕێانەی کە ئەو ڕۆژانەیان خۆڵقاند و ئیستا لەلامان نین.

به خواندن ادامه دهید

کسی که مرگش هم به اندازه زندگیش تاثیرگذار بود

Golam

غلام قاسم نژاد: کومه‌له‌ ( تشکیلات اولیه) با گرایش جریان موسوم به خط سه از اوایل دهه هفتاد میلادی شکل گرفته بود، توانست در سراسر کردستان و و با رفقای مبارز و حامی کارگران و زحمتکشان گسترش یابد. اگرچه هنوز اعلام موجودیت نکرده بود، اما فعالین تشکیلات و شبکه رفقای پیرامون آنها فعال عرصه‌های مبارزه توده‌ای بودند. چه به عنوان معلم در شهرها و روستاها و چه در کارگاهها و محیطهای کارگری به صورت غیر علنی در آگاهگری و سازماندهی فعالیت می‌کردند. آنها یار و مورد اعتماد توده‌های کارگر و زحمتکش بودند.

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم حەسەن نەقشبەندی / ژمارەی وینەکان ۶ دانەیه

به خواندن ادامه دهید

بە یادی هاورێ عبدالله بابان‎

تۆ نامری چاوەکانم! 

لە هەر کوێ بی لە سەر عەرز و لە بن گڵکۆ لە گەڵمانی!

یدی بیگلری: سەر لە بەیانی رۆژی یەک شەممەی 10 ی مانگی ئاگووست ، کاکە ئازادی بابان ( کوڕی کاکە عەبدۆڵا تەلیفوونی کرد و هەواڵی دڵتەزێن و ناخوەشی مردنی کاکە عەبێ دا و زانیم کە کاک عەبێ بە جێمانی هێشتوە و بۆ هەمیشە ماڵ ئاوائی لێمان کردگە. یادی پیرۆزە! ساڵی تەحسێڵی  1331 1330 ی هەتاوی بوو کە عبدالله بابان لە  مەدرەسەی “بەدر” ی شاری سنە دەسی بە خوەندن کرد،  ئەو کاتە من کلاسی سێ بووم، و هەر لەو کاتەوە یەکترمان ئەناسی. ئاشنای یەکترین بووین ولە مەدرەسە و لە کووجی و کۆڵان سڵام و ئەحواڵ پرسیمان ئەکرد.  لە ساڵەکانی 42 و 43 بوو کە عەبێ هاتە تاران  و لە دانشکەدەی پۆلی تەکنیک  لە رشتەی ساختمان درێژەی بە تەحسێڵاتی دا. 

به خواندن ادامه دهید

گرتنی مەقەڕی جافرئاوای بیجار و شەڕی حەماسی قالوجە (بەشەکانی ١-٢-٣-٤)

بەشی ١

سابیر لوتفی: سالی ١٣٦٢، هێشتا زۆر شوێن لە ناوچەجۆر بە جۆرەکانی کوردستان بە دەست هیزی پیشمەرگەوە بوو.  دەستی حکومەتی  رەشی دیکتاتۆری ئیسلامی بە زۆر شوین  نەگیشتبو. لە بەشیک لە دێهاتەکانی کوردستان هیزەکانی پیشمەرگە و حیزبەکان مەقەرو بارەگایان هەبو، ئەو کات هێزی کاوە لە ناوچەی دیواندەرە  مەنتەقەیەکی زۆری بە دەستەوە بو،  مەقەرمان لە ئاوایەکانی دەرەگەزان، شاقەڵا،  تەوەکەڵان و ئاوای بس بوو. بس ئاوایەکی زۆر گەوەرو خۆش بو کە هەڵکەوتوە لە داوێنی شاخەبەرزەکانی چلچەمە. ئاوایی بس زیندانی بەدیل گیراوەکانی شەڕی  پێشمەرگە لە گەڵ کۆماری ئیسلامی، بیمارستان و ماوەیەک کومیتەی  جنوبی کوردستانی کۆمەڵەی لێ بو. چلچەمە شاخێکی بەرزو بەر بلاوە، بەهاران سەر سەوزو زۆر خۆشە، زۆر جار بەفر تا هاوین  لە لوتکەی شاخە بەرزەکانی ئەمایەوە ، و جێگایەکی خۆشیش بوو  بو گەشتیاران و یان بە قەولی فارس وتەنی بۆ کوهنوردن. جگە لەم شوێنانە ئیمە بو زۆربەی ناوچەکە بە هیزی گەورەو چکۆلەوە خەریکی جەولە و کارو بارو فەعالیەتی سیاسی و نیزامی خۆمان  بوین. ئەو کات جگە لە ناوچەی دیواندەرە ئیمە بەرەو بیجارو تیکابیش دەرۆیشتین.

به خواندن ادامه دهید

دەست و لاقی پێشمەرگەیان لە خەنەی سوور گرت! (بەشی یەکەم)

رئوف بانە: زستانێکی گەلێک ساردبو، بەفرێکی زۆر باریبو،  نەماندەزانی و لامان گرینگ نەبو پلەی سەرماکە تا چەندە ژێر سفرە . تەنیا دەمانزانی لێومان خەریکە دەتەقیت، دەستو لاقمان بێ هەست دەبون هیچ پەلەوەرێکت لە دەرەوە نەدەدیت. جارجار دەنگی سەگوەری ئاوایمان دەبیست، بەفرەکە وەک بەردی لێ هاتبو لە زۆر جێگا کە بەسەریدا دەروشتی و دەشکا لاقی بریندار دەکردین . دونیا داروبەرد چیاکان و چۆمەکان دەتگوت لە پارچەیەکی سپیت گرتوە، لە هەندێک شوێن دارەکان دەبیندران، لە دورەوە رێویەکی برسی هاتە نزیک سەنگەرەکەمان هەستت دەکرد ئەو رێویە خەبەرێکی پێیە و بەس ئێمە لێ تێناگەین، یان ئێمەی زۆر پێ شێتە کە لەو رۆژە ساردەدا بەو بەیانیە زوە چ دەکەن ئەم پۆلە پێشمەرگە لە نێو ئەم بەفرەدا خویان شاردوتەوە.

به خواندن ادامه دهید

بێرەوەرێک لە دەورانی پێشمەرگایەتی! (1)

بەشی یەکەم 

سوڵتان خۆسرەوی: زستانی ١٣٦١ بەفریکی زۆر  باریبوو ، دەتۆانم بڵێم ھاتو چۆی بێنی دیھات ئاسان نەبوو، مقەری  کۆمێتەی ناوچەی کۆمەڵە  لە مەنتەقەی ئەنزڵ لە گوندی حاجی باێرام  بوو.گوندێکی زۆر فەقیر  کە  بارگرانی ئەو ھەمو پێشمەرگەیەش  لە سەر خەڵک زۆر  زەحمت بوو. ئەو کات  ھاورییان  حوسێن موسوی ، موعتەسم تاتایی و گیان بختکردو بورھانی ئەنساری کۆمێتەی ناوچەی شیمال بوون ، ھاوری گیانبختکردو ناسر علوی و من تازە لە جنوبەوە گەرابوینەوە ، چاوەرۆانی ئینتخاباتی تازەی کۆمێتەی ناوچەمان  دەکرد. تەسمیمان گرت  بۆ سوک کردنی مەقەری حاجی باێرام  ھەر چەند بەفر مەودای  نەدەدا  بەڵام دەبی سەر دانی مەنتەقەکانی دیکە بەکەێن.

به خواندن ادامه دهید

خاترەیکی کوورت لە رەحیم مەحمودی

رەحیم مەحمودی:

رەحیم مەحمودی: کورد گوتەنی تازه سمێلم دانابوو تۆ بڵێ مێرمنداڵێکی ۱٤ —١٥ساڵانە! شارەزا بە هیچ کارو پیشەیێک نەبوم.دەستم شتی قورسی هەڵدەگرد. بەبنەماڵەیی کوڕە زەحمەتکێش بوم. بەناچاری بۆ تێر کردنی زگ ئاوارەی شارە گەورەکانی ئێران بووم. لە زێدی خۆم وەدەر کەوتم خۆم لە تاران، کرمان، رەفسنجان و گومبەدی کاووس و زۆر شوێنیتر دیتەوە. زۆر زوو بۆم دەرکەوت بۆهەر کوێیک بچم ئاسمانی من هەر یەک رەنگه. دڵ بزوا بوو دەبا لە خولیای خۆی گەڕابا. بەڵام کار هزری هەرزەیی لێ ستاندبوم.زۆر زوو بۆم دەرکەوت ئەم جیهانە پێچەوانەیە. دەیانگوت دەستی ماندوولە سەر زگی تێر. دەستەکانم زۆر ماندوو دەبون بەڵام زگم هەرگیز تێر نەدەبوو. زۆر دەستی زەریفیشم دەدی قەت زگیان برسی نەدەبوو. ئەمە و زۆر بابەتی دیکە لە هیزری هەرزەکی گەنجیەوەبەرەو سەودایی ئەورۆمەوە هانیدام.

به خواندن ادامه دهید

پاییزی ساڵی ١٣٦٥ی هەتاوی ئاڵو گۆڕێک لە گوردانی کاوە پێکهێنرا

موزەفەر کەریمی: پاییزی ساڵی ١٣٦٥ی هەتاوی ئاڵو گۆڕێک لە گوردانی کاوە پێکهێنرابوو، هاوڕێ ساڵح سەرداری کرابوە فەرماندەی گوردانی کاوە. من لە نزیکەوە لەگەڵ هاوڕێ ساڵح سەرداری ئاشنابووم، چەند جارێک لە لایەن ناوچەی دیواندەرە بۆ جێ بە جێ کردنی هەندێک ئەرکی تەشکیلاتی بۆ لای هاوڕێیانی گوردانی کاک فواد لە ناوچەی مەریوان ناردرابووم، هەر بەو هۆیەوە لەگەڵ کۆمەڵێکی زۆر لە هاوڕێیانی ناوچەی مەریوان ناسیاویم پەیدا کردبوو، هەر جار کە ئەچووم بە بینینی هاوڕێیانی مەریوان زۆر دڵخۆش ئەبووم و زۆریش دڵخۆش ئەگەڕامەوە، کۆمەڵێک هاوڕێی خۆشەویست، خوێنگەرم، دڵسۆزم لەو ناوچەیە ئەبینی کە کار کردن و هەڵسووڕان لەگەڵیان زۆر تایبەتی بوو. لەوێ لەگەڵ کاک ساڵح سەرداری ئاشنا بووم و لەگەڵی زۆر تێکەڵ ببووم. ڕۆژێک لە گەڵ هاوڕێ ساڵح سەرداری پێکەوە پیاسەمان ئەکرد، بەدەم قسەکردنەوە باسەکانمان گۆڕدرا بۆ چالاکییەکان لە ناوچەی دیواندەرە.

به خواندن ادامه دهید

بخش چهارم ( خاطراتی از شورای شهر سنندج)

یوسف اردلان: قدر دان رفقا و دوستانم هستم کە چە با پانویسها وراهنمائیها وچە با پیامکهای خصوصی مرا مورد مهر و نقد خود قرار دادەاند قبل از ادامە مطلب می‌خواهم یاد آور شوم کە این نوشتە خاطرات است و نە تاریخ، نکتە دیگر این‌کە این بخش از خاطرات را مخصوصا برای تاکید بر حد اقل لائیک بودن فضای سیاسی کردستان نوشتم. ضمن تاکید مجدد بر اهمیت ناشناختە بودن شورای شهر درسنندج ، اتفاقاتی چون رفتن هیئتی بە طرف ترکمن صحرا،  رفراندم (آری  یا نە ) حکومت اسلامی ، آغاز فعالیت اتحادیە دهقانان…کە هرکدام مبحثی جداگانە میطلبد نوشتن را مشکلتر می‌کند. ولی چون تمام این اتفاقات مهم توامان رخ دادەاند بناچار با پذیرش قطع رشتە کلام بنا گزیر اشارە ای و گاهی همراە باشرحی ممکن است از موضوع خارج شوم کە از همان آغاز پوزش می‌خواهم.`

به خواندن ادامه دهید

به بهانه روز جهانی زن

غلام قاسم نژاد: تسلط مناسبات اجتماعی سرمایه‌داری و توسعه آن در درون جامعه ایران  به صورت  یکسان  و همزمان نبود.  بالا بودن درصد جمعیت روستا نسبت به شهر و پراکندگی جعمیتی و تمرکز نهادها و موسسات نظم جدید در تهران و  چند شهر بزرگ، سبب شد که تغییر و  تسلط مناسبات جدید در مناطق مختلف دارای سرعت متفاوت باشد. با بازشدن  بازار کار به روی زنان و سپس نیاز سرمایه به نیروی کار ماشین‌های زنده، سبب تحولی در به میدان آمدن زنان گردید.توسعه سیستم آموزش و پرورش هم که در راستای نیاز  سرمایه و جامعه مدرن بود بر بیداری زنان   تاثیر مستقیم داشت درست همچنان که جاده‌ها و ارتباطات که لازمه  سرمایه داری بود در تغییر شرایط زندگی تاثیرگذاشتند.

به خواندن ادامه دهید

گرامی باد یاد سیزده رفیق کمونیست پیشمرگ کومەله که در جریان عملیات تَینال جانباختند

توفیق پیرخضری: در سال ۱۳۶۲ از سوی رهبری وقت کومله این طرح و ایده مطرح شد که میتوان با انجام یک سری عملیات بر روی پایگاههای رژیم در کردستان میشود یکی پس از دیگری مناطق را آزاد کرد. مهم نبود همچنین عملیاتی به چه قیمتی انجام خواهد شد . مهم نبود چه تعداد از انسانهای شریف و کمونیست در صفوف نیروهای مسلح کومله باید جا ن خود را با چنین طرح غیر مسئولانه و غیر ممکنی به وثیقه بگذارند.

به خواندن ادامه دهید

گرامی باد یاد رفقای جانباخته, عباس همتجو ( اسد رشتی) و صلاح میرزایی ( صلاح سور )

156

توفیق پیرخضری: تاریخ ۱۹ ماه آبان ۱۳۶۳ هردو در یکروز و یک ساعت در جریان جنگ ومحاصره منطقه ای کلاترزان بر پله سارال  (اطراف روستای ول )جان باختند . گردان شوان بعد از یک دوره فعالیت در منا طق کاملا اشغالی از ارتش و سپاه پاسدارن و مزدوران محلی  اطراف شهر سنندج .کامیاران برای استراحت به مناطق آزاد و نیمه آزاد مناطق چل چشمه ( چل چه مه )و بر پله شارال و کلاترزان راهی  شدیم. کل این دوره از فعالیت که حدود پنج ما  طول کشید چندین عملیات تعرضی و دفاعی  کوچک و بزرگ انجام شد.

به خواندن ادامه دهید

دهه چهلی های سالهای شصت … با احترام به یاد و خاطره عزیز رفیق محمد امین نجاری (آویهنگ)

سردار قادری

سردار قادری: با احترام به یاد و خاطره عزیز رفیق محمد امین نجاری (آویهنگ) نیروهای رژیم برای ناهار در گروههای چند نفره به خانه های مردم رفته و یک دسته 5 یا 6 نفری هم به خانه محل اختفای من آمدند. مردم در چنین شرایطی حق اعتراض نداشتند و باید از قاتلان فرزندانشان با هر آنچه در خانه یافت میشد پزیرایی هم بکنند. خانه ای که من آنجا بودم دو اتاق داشت، یک اتاق پشتی که هم انباری و هم آشپزخانه بود و یک اتاق نسبتا بزرگتر که از آن بعنوان نشیمن و اتاق خواب استفاده میکردند.

به خواندن ادامه دهید

ئالبووم ژمارە 5

به خواندن ادامه دهید

تاریخ شفاهی چپ ـ احمد بازگر

رفیق احمد بازگر شاعر ، پیشمه رگه و کادر کومله از چهره های شناخته شده و محبوب مردم کردستان است . شعرها و سرودهای رفیق احمد بازگر ، توسط موزیسین های مردمی و مشهور کردستان در مقیاس توده ای پخش گردیده است . فیلم گفتگوی احمد بازگر را در اختیار دوستداران شعر و ادبیات و علاقمندان جنبش چپ و توده های مبارز کردستان قرار میدهیم .